جدول جو
جدول جو

معنی ملائم - جستجوی لغت در جدول جو

ملائم
(مُ ءِ)
سازوار: طعام ملائم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موافق و سازوار: طعام ملائم،طعام سازوار و خوشگوار. (ناظم الاطباء). موافق و مناسب طبع. (غیاث) (آنندراج). سازگار. سازنده. موافق. خوش. مقابل منافر: شهوت در حیوان قوه جلب ملائم و غضب قوه دفع منافر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نرم. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به ملایم شود، فراهم آینده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ملائم
موافق مناسب: (... و انبساطی فزوده که خرد آنرا موافق مکاتبت نشمرد و ملایم مراسلت نداند
تصویری از ملائم
تصویر ملائم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملتئم
تصویر ملتئم
التیام یافته، زخمی که به هم آمده و بهبود یافته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاحم
تصویر ملاحم
ملحمه ها، فتنه ها، شورش ها، جمع واژۀ ملحمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولائم
تصویر ولائم
ولیمه ها، مهمانی هایی که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند یا خرید خانه و مانند آن می دهند، جمع واژۀ ولیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علائم
تصویر علائم
علامت در فارسی ساخته شده و در عربی استعمال نمی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
موافق و مناسب طبع، سازگار، آرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملائک
تصویر ملائک
ملک ها، فرشته ها، موجوداتی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، جمع واژۀ ملک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملازم
تصویر ملازم
کسی که همیشه با کس دیگر باشد، همراه، نوکر
چیزی که همیشه پیوسته به چیز دیگر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلائم
تصویر تلائم
سازگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علائم
تصویر علائم
جمع علامه، ماریک ها نشان ها جمع علامت که در فارسی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشائم
تصویر مشائم
جمع مشیمه، یارک ها یوگان ها جمع مشیمه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی باستانی کارپاس همراه پیشیار، در تازی نوین ستوان یکم، کسی یا چیزی که همواره نزد دیگری باشد: (... و امیر سعید برلاس را ملازم امیر زاده رستم گردانید) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 416: 2)، همیشه باشنده در جایی، همراه، نوکر، خدمتکار، مواظب، جمع ملازمین، دست در گردن اندازنده با هم، آنکه دائم جائی را یا کسی را لازم گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
رسن سخت تافته، جمع ملحمه، شورش ها جنگ های بزرگ جمع ملحمه اخباری که از فتنه های آخر الزمان خبر می دهد، جمع ملحمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملائک
تصویر ملائک
ملایک درفارسی:، جمع ملاک، فرشتگان جمع ملک و ملاک و ملائک فرشتگان: (دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند) (حافظ. 124)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
نرم خلاو (گویش خراسانی) آرام ساز گار آهسته موافق مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتئم
تصویر ملتئم
التیام یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
((مُ یِ))
سازگار، آرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملازم
تصویر ملازم
((مُ زِ))
همراه، نوکر، ثابت قدم، جمع ملازمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملائک
تصویر ملائک
((مَ ئِ))
جمع ملک، فرشتگان، ملائکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملتئم
تصویر ملتئم
((مُ تَ ئِ))
التیام یافته، به شده، بهبود یافته، به هم پیوسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علائم
تصویر علائم
نشانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از علائم
تصویر علائم
Symptoms
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
Mellow, Gentle, Mild, Suave, Tamely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
suave, mansamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از علائم
تصویر علائم
симптомы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از علائم
تصویر علائم
Symptome
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
delikatny, łagodny, miękki, łagodnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از علائم
تصویر علائم
симптоми
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
нежный , мягкий , послушно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از علائم
تصویر علائم
objawy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
ніжний , м'який , м'який , лагідно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
zacht, mild, tamelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از علائم
تصویر علائم
sintomas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
sanft, mild, zahm
دیکشنری فارسی به آلمانی