جدول جو
جدول جو

معنی مقوط - جستجوی لغت در جدول جو

مقوط
(طَ وا)
سخت لاغر گردیدن شتر. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقوا
تصویر مقوا
کاغذ سفت و ضخیم برای ساختن جلد کتاب یا چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقوط
تصویر منقوط
نقطه دار، نقطه گذاشته شده، حرفی که دارای نقطه باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقوم
تصویر مقوم
آنکه کجی چیزی را راست کند، راست کننده، قیمت کننده، ارزیاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محوط
تصویر محوط
احاطه شده، محصور شده، آنچه گرداگرد آن دیوار کشیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقود
تصویر مقود
آنچه با آن ستور را دنبال خود بکشند، افسار، مهار، لگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقوس
تصویر مقوس
قوسی شکل، کمانی، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقور
تصویر مقور
قیر اندود شده، گرد بریده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منوط
تصویر منوط
معلق، به چیزی آویخته، مربوط، وابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقوی
تصویر مقوی
تقویت کننده، نیرو دهنده، توانایی دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقود
تصویر مقود
افسار
فرهنگ لغت هوشیار
دیلدار پنده دار نقطه دار. یا حرف (حروف) منقوط. حرف (حروفی) که دارای نقطه باشد مقابل حرف (حروف) عطل مهمله: (اگر شاعری... حرف عطل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد) (المعجم. مد. چا. 317: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منوط
تصویر منوط
آویخته، موقوف و متعلق و بسته و وابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوط
تصویر نقوط
چشم روشنی ارمغان اروسی (بنگرید به عروس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوط
تصویر ملوط
لواط کرده شده، مابون، مخنث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقسط
تصویر مقسط
عادل و دادگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعط
تصویر مقعط
دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرط
تصویر مقرط
گوشواره وار قرط (زینتی که در بینی آویزند) بسته: (و اسماع جهان را بجواهر محامد و مفاخرش مقرط ومشنف (داراد)،) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 11)
فرهنگ لغت هوشیار
صفحه ستبر و کلفتی که از چندین لا کاغذهای بیکاره و یا پارچه های کهنه میسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقوم
تصویر مقوم
قیمت کننده، بها گذار، نرخ دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
گرد بریده، کتران مالیده زفت مالیده هر چیز گرد بریده قوار ساخته، قطران مالیده، یکی از اشکال خط عربی (پیدایش خط و خطاطان 88)
فرهنگ لغت هوشیار
کمانی خمیده کماندان، اسپریس کمانی کننده قوسی کرده شده خمیده. قوس سازنده منحنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقوض
تصویر مقوض
ویران شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقول
تصویر مقول
گفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقوی
تصویر مقوی
توانائی دهنده، نیرو دهنده، قوت دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
دیوار بست پر هونه ور آنچه که در گرداگرد آن دیواری بر آورده باشند دیوار بست کرده. گرداگرد چیزی بر آینده دیوار بست کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
افتادن، بر زمین فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
((سُ))
افتادن، افتادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محوط
تصویر محوط
((مُ حَ وِّ))
گرداگرد چیزی برآینده، دیوار بست کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقوی
تصویر مقوی
((مُ قَ وّ))
قوت دهنده، نیرودهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقوم
تصویر مقوم
آن که کجی چیزی را راست کند، ارزیاب، قیمت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
سرنگونی، واژگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منوط
تصویر منوط
باز بسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقوی
تصویر مقوی
نیروبخش، نیروزا
فرهنگ واژه فارسی سره