جدول جو
جدول جو

معنی مقلص - جستجوی لغت در جدول جو

مقلص(مُ قَلْ لِ)
فرس مقلص، اسب خرامان بلند درازدست و پای. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقلص(مُ قَلْ لَ)
همیشه حاضر و آماده برای مسافرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخلص
تصویر مخلص
خالص شده، پاکیزه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
کسی که از دیگری تقلید کند، کسی که قول و عمل کس دیگر را تقلید و پیروی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقلب
تصویر مقلب
دگرگون کننده، برگرداننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
به هم آمدن، به هم پیوستن، درهم کشیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقله
تصویر مقله
درون چشم، سفیدی و سیاهی چشم، تمام چشم، میانۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
قسمتی در شعر یا نثر که در آن شاعر یا نویسنده به مقصود اصلی گریز می زند، خلاصۀ کلام، چکیدۀ سخن، محل خلاص و نجات، محل رهایی، راه خلاص، گریزگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
ویژگی دوست پاک و بی ریا، بی آلایش، عبادت کنندۀ بی ریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
عالم و پیشوای مذهبی که مردم از او تقلید و پیروی کنند
فرهنگ فارسی عمید
مقله در فارسی تخم چشم کره چشم را گویند که قسمت اصلی عضو حس باصره است. کره چشم در حقیقت بشکل کره کامل نیست بلکه قسمت قدامی آن برجسته تر از سایر نقاطش میباشد. کره مذکور در قسمت قدامی کاسه چشم قرار دارد و کمی نیز از آن تجاوز میکند برین معنی که قسمت قدامی کره چشم نسبت به لبه های خارجی و تحتانی و داخلی کاسه چشم جلوتر قرار دارد ولی از لبه فوقانی کاسه چشم تجاوز نمیکند تخم چشم، سیاهی و سفیدی چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلب
تصویر مقلب
محول، دگرگون کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه قول و فعل دیگری را بی تصرف و تعمقی پیروی کند فقیه، که از او تقلید کنند در احکام فروع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلع
تصویر مقلع
کان سنگ کلوخ کوب، کلوخ کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلم
تصویر مقلم
دار پیرا ابزار پیرایش درختان ناتوان هیچکاره
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مقله، منسوب به ابن مقله، نوعی قلم تحریر منسوب به ابو الحسن علی بن هلال مشهور به ابن مقله: (و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند یکی مقلی به ابن مقله باز خوانند) (نوروز نامه. 49)
فرهنگ لغت هوشیار
بر ساخته از تازی دامی شکارگر (اسم ب صفت) صید کننده صیاد (مرغ آهو) : (آینه خالص نگشت او مخلص است مرغ را نگرفته است او مقنص است) (مثنوی. نیک. 318: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلص
تصویر مدلص
تابان گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
اخلاص کننده، خالص و صاف و پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلص
تصویر متلص
هموار گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلب
تصویر مقلب
((مُ قَ لِّ))
برگرداننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
((مُ قَ لِّ))
تقلیدکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقله
تصویر مقله
((مُ لِ))
سیاهی چشم، جمع مقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنص
تصویر مقنص
((مُ نِ))
صیدکننده، صیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
((مُ لَ))
بی ریا، صمیمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
((مُ لِ))
خالص، صاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلص
تصویر مخلص
((مَ لَ))
خلاصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلص
تصویر تقلص
((تَ قَ لُّ))
به هم پیوستن، در هم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
Imitator, Impersonator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
imitador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
Nachahmer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
naśladowca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
подражатель
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مقلد
تصویر مقلد
наслідувач
دیکشنری فارسی به اوکراینی