جدول جو
جدول جو

معنی مقرون - جستجوی لغت در جدول جو

مقرون
نزدیک، پیوسته، همراه
تصویری از مقرون
تصویر مقرون
فرهنگ فارسی عمید
مقرون
بسته شده، متصل بهم
تصویری از مقرون
تصویر مقرون
فرهنگ لغت هوشیار
مقرون
((مَ))
پیوسته، نزدیک به هم، نزدیک شده
تصویری از مقرون
تصویر مقرون
فرهنگ فارسی معین
مقرون
پیوسته، قرین، نزدیک، همراه
متضاد: مفروق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقروع
تصویر مقروع
کوفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
بریده شده، وام دار، بدهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمرون
تصویر قمرون
میگو، جانوری آبی با چنگال و پاهای بلند به اندازۀ ملخ که بعضی از انواع آن مصرف خوراکی دارد، ملخ دریایی، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بریده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ادیم مقروظ، پوست به برگ سلم پیراسته یا رنگ کرده به آن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کوفته شده. (آنندراج). کوفته. کوبیده. کوفته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، شتر داغ قرعه یا قرعه کرده شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتری که بر ساق وی داغ نهاده باشند یا شتر داغ کرده به داغ بینی. (ناظم الاطباء) ، شتر گزیده به جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مهتر قوم. (منتهی الارب) (آنندراج). مهترقوم و سید قوم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
متهم. (منتهی الارب) (آنندراج). تهمت زده و متهم. (ناظم الاطباء) ، رجل مقروف، مرد لاغر باریک اندام. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شترنشان قرمه کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). شتری که در وی نشان قرمه باشد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رُوْ وَ)
از ’ق رو’، گوسپندی که سر وی را در چوبی کشند تا شیر خود نمکد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از ’ق رء’، رجوع به مقروءه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مطرونه ’ه’ در آخر عربی آن، گیاه بج (شجرهالبج) یا مشمش بری و میوۀ آن. ’مادرونوآربول’ (درخت مادرون) ’مادرونوفروتا’ (میوۀ مادرون) : الحنا الاحمر المعروف بعجمیه الاندلس بالمطرونیه. (از دزی ج 2 ص 600). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سقاء معرون، خیک پیراسته باعرنه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتری که بینی آن از نهادن چوب عران دردناک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از پیشوایان دین مسیح است که در قرن هفتم میلادی در سوریه می زیسته است و فرقۀ مارونیه منسوب بدوست، (از قاموس الاعلام ترکی)، و رجوع به مارونیه شود
لغت نامه دهخدا
نام دوایی است که آن را مروخوش گویند، بخار آن درد سر را نافع است، (برهان) (آنندراج)، نام دارویی که مرو خوش بو نیز گویند، (ناظم الاطباء)، معرب از یونانی مارن، (حاشیۀ برهان چ معین)، یکی از گونه های مریم نخودی، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به ابن بیطار ج 4 ص 216 شود، سنگی است که آن را با سرمه در چشم کشند سفیدی را ببرد، (برهان) (آنندراج)، یک قسم سنگی که در سرکه حل کرده در داروهای چشم داخل کنند، (ناظم الاطباء)، سنگی است که دفع بیاض العین را مفید است، (نزههالقلوب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از رقن. رجوع به رقن شود، به معنی مرقوم است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به مرقوم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
به لغت اندلس ملخ دریائی باشد و آن را به عربی جراد البحر خوانند. (برهان) (آنندراج). روبیان است که اربیان نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خنک و سرمارسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). خنک و سرمازده و سرمارسیده و گرفتار سرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
پنجۀ سرو و شاخ گل گویی
دست مفلوج و پای مقرور است.
مسعودسعد.
تهتز فی الکأس من ضعف و من هرم
کانها قبس فی کف مقرور.
ابی فراس (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، یوم مقرور،روز سرد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
تأنیث مقرون. نزدیک. نزدیک به هم.
- مقرونه به قراین، نزد منطقیان عبارت است از مقدمات ظنیه مانند فروباریدن باران به وجودابر. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقروع
تصویر مقروع
سرور مهتر، کوفته کوفته شده کوفته، مهتر قوم، شتر گزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرونه
تصویر مقرونه
مقرونه در فارسی مونث مقرون زی یاز مونث مقرون مقابل مفروقه: (سبب تقدیم دایره هزج بردایره سریع آنست که اوتاد هزج و اخوات آن مقرونه است) (المعجم. مدچا. 52: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمرون
تصویر قمرون
ملخ دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارون
تصویر مارون
یکی از گونه های مریم نخودی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقروف
تصویر مقروف
بد نام شده چفته بسته، باریک اندام: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
مدیون، قرض دار و وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرور
تصویر مقرور
خنک و سرما زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقروء
تصویر مقروء
خواندنی قرائت شده خوانده شده: (و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که در صحیفه روزگار مسطور باشد و برالسنه احرار مقروء... و تا مسطور و مقروء نباشد این معنی بحاصل نیاید) (چهارمقاله. 47)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقروع
تصویر مقروع
((مَ))
کوفته شده، مهتر قوم، شتر گزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمرون
تصویر قمرون
((قَ))
ملخ دریایی، جرادالبحر، اربیان، روبیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقروء
تصویر مقروء
((مَ))
قرائت شده، خوانده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
((مَ))
کسی که به دیگری وام دارد، مدیون، قرض دار، بدهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترون
تصویر مترون
((مِ رُ))
کسی که سرپرستی و نظارت پرستاران را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
وامدار، بدهکار
فرهنگ واژه فارسی سره