بریده. (ناظم الاطباء). - طائر مقصوص الجناح، مرغی که پر او را با گازود بریده باشند. (منتهی الارب). مرغ بال بریده. (ناظم الاطباء) : طایر اقبال تو مکسورالقلب و مقصوص الجناح... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 180). ، مقصوص له، عقوبت شده و پاداش داده شده از برای او. (ناظم الاطباء)
بریده. (ناظم الاطباء). - طائر مقصوص الجناح، مرغی که پر او را با گازود بریده باشند. (منتهی الارب). مرغ بال بریده. (ناظم الاطباء) : طایر اقبال تو مکسورالقلب و مقصوص الجناح... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 180). ، مقصوص له، عقوبت شده و پاداش داده شده از برای او. (ناظم الاطباء)
کوفته شده. (آنندراج). کوفته. کوبیده. کوفته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، شتر داغ قرعه یا قرعه کرده شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتری که بر ساق وی داغ نهاده باشند یا شتر داغ کرده به داغ بینی. (ناظم الاطباء) ، شتر گزیده به جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مهتر قوم. (منتهی الارب) (آنندراج). مهترقوم و سید قوم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کوفته شده. (آنندراج). کوفته. کوبیده. کوفته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، شتر داغ قَرعه یا قُرعه کرده شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتری که بر ساق وی داغ نهاده باشند یا شتر داغ کرده به داغ بینی. (ناظم الاطباء) ، شتر گزیده به جهت گشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مهتر قوم. (منتهی الارب) (آنندراج). مهترقوم و سید قوم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خنک و سرمارسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). خنک و سرمازده و سرمارسیده و گرفتار سرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پنجۀ سرو و شاخ گل گویی دست مفلوج و پای مقرور است. مسعودسعد. تهتز فی الکأس من ضعف و من هرم کانها قبس فی کف مقرور. ابی فراس (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، یوم مقرور،روز سرد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خنک و سرمارسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). خنک و سرمازده و سرمارسیده و گرفتار سرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پنجۀ سرو و شاخ گل گویی دست مفلوج و پای مقرور است. مسعودسعد. تهتز فی الکأس من ضعف و من هرم کانها قبس فی کف مقرور. ابی فراس (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، یوم مقرور،روز سرد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ریش برآمده و آبله رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زخمی. زخمدار. (از اقرب الموارد) : اشک دیدۀ انام مسفوح و چشم شخص اسلام مقروح و مجروح. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444) ، طریق مقروح، راه نیک پاسپرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ریش برآمده و آبله رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زخمی. زخمدار. (از اقرب الموارد) : اشک دیدۀ انام مسفوح و چشم شخص اسلام مقروح و مجروح. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 444) ، طریق مقروح، راه نیک پاسپرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خواندنی قرائت شده خوانده شده: (و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که در صحیفه روزگار مسطور باشد و برالسنه احرار مقروء... و تا مسطور و مقروء نباشد این معنی بحاصل نیاید) (چهارمقاله. 47)
خواندنی قرائت شده خوانده شده: (و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که در صحیفه روزگار مسطور باشد و برالسنه احرار مقروء... و تا مسطور و مقروء نباشد این معنی بحاصل نیاید) (چهارمقاله. 47)