جدول جو
جدول جو

معنی مقرر - جستجوی لغت در جدول جو

مقرر
برنهاده
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
فرهنگ واژه فارسی سره
مقرر
قرار دهنده، تقریر کننده، بیان کننده
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
فرهنگ فارسی عمید
مقرر
قرار داده شده و با لفظ کردن مستعمل است قرار و آرام دهنده، برقرار کننده و ثبات ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
مقرر
((مُ قَ رَّ))
ثابت و برقرار شده، تقریر شده
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
فرهنگ فارسی معین
مقرر
((مُ قَ رِّ))
قراردهنده، تعیین کننده، تقریرکننده، بیان کننده، کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
فرهنگ فارسی معین
مقرر
ثابت و برقرار شده، قرار داده شده، قرار یافته، برقرار، تقریر شده
مقرر داشتن: برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
فرهنگ فارسی عمید
مقرر
Due
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مقرر
devido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مقرر
fällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
مقرر
należny
دیکشنری فارسی به لهستانی
مقرر
должный
دیکشنری فارسی به روسی
مقرر
належний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مقرر
verschuldigd
دیکشنری فارسی به هلندی
مقرر
debido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مقرر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مقرر
dovuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مقرر
निर्धारित
دیکشنری فارسی به هندی
مقرر
নির্ধারিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
مقرر
jatuh tempo
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مقرر
beklenen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مقرر
예정된
دیکشنری فارسی به کره ای
مقرر
到期的
دیکشنری فارسی به چینی
مقرر
予定の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مقرر
קָבַע
دیکشنری فارسی به عبری
مقرر
inatarajiwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مقرر
ที่กำหนด
دیکشنری فارسی به تایلندی
مقرر
محدّدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
مقرر
طے شدہ
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقرری
تصویر مقرری
وظیفۀ قراردادی و همیشگی، وظیفه، مستمری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقرری
تصویر مقرری
مواجب، درقدیم بمعنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار میرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرره
تصویر مقرره
مقرره در فارسی مونث مقرر بنگرید به مقرر مونث مقرر، جمع مقررات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرری
تصویر مقرری
((مُ قَ رَّ))
ماهیانه، حقوق، مستمری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقرری
تصویر مقرری
Allowance
دیکشنری فارسی به انگلیسی