- مقرر
- برنهاده
معنی مقرر - جستجوی لغت در جدول جو
- مقرر
- قرار دهنده، تقریر کننده، بیان کننده
- مقرر
- قرار داده شده و با لفظ کردن مستعمل است قرار و آرام دهنده، برقرار کننده و ثبات ورزنده
- مقرر ((مُ قَ رَّ))
- ثابت و برقرار شده، تقریر شده
- مقرر ((مُ قَ رِّ))
- قراردهنده، تعیین کننده، تقریرکننده، بیان کننده، کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار
- مقرر
- ثابت و برقرار شده، قرار داده شده، قرار یافته، برقرار، تقریر شده
مقرر داشتن: برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن
- مقرر
- devido
- مقرر
- fällig
- مقرر
- należny
- مقرر
- должный
- مقرر
- належний
- مقرر
- verschuldigd
- مقرر
- debido
- مقرر
- dovuto
- مقرر
- निर्धारित
- مقرر
- নির্ধারিত
- مقرر
- jatuh tempo
- مقرر
- beklenen
- مقرر
- קָבַע
- مقرر
- inatarajiwa
- مقرر
- ที่กำหนด
- مقرر
- محدّدٌ
- مقرر
- طے شدہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وظیفۀ قراردادی و همیشگی، وظیفه، مستمری
مواجب، درقدیم بمعنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار میرفته است
مقرره در فارسی مونث مقرر بنگرید به مقرر مونث مقرر، جمع مقررات
Allowance
mesada
Zulage