جدول جو
جدول جو

معنی مقام - جستجوی لغت در جدول جو

مقام
منزلت، رتبه، پایه، جایگاه
جای اقامت
در موسیقی ترتیب قرار گرفتن فاصله های پرده، نیم پرده و ربع پرده میان نت های هشت گانۀ یک گام، در موسیقی پرده
در تصوف هر یک از مراحل سیر و سلوک که عبارتند از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل و رضا
تصویری از مقام
تصویر مقام
فرهنگ فارسی عمید
مقام
اقامت
مقام کردن: اقامت کردن
تصویری از مقام
تصویر مقام
فرهنگ فارسی عمید
مقام
(مَ)
از مضافات بوشهر، و بیشتر از یک فرسخ در جنوب بوشهر است. (فارسنامۀ ناصری). بندری در جنوب ایران که محل صید مروارید است. و رجوع به بندر مقام شود
لغت نامه دهخدا
مقام
(مَ)
سنگی است که حضرت ابراهیم هنگام بنای بیت بر آن ایستاد و گویند سنگی است که چون زوجه اسماعیل سر او را می شست حضرت بالای آن ایستاده بود و این همان سنگ معروفی است که به امر خدا در مسجدالحرام نهاده اند و مردم نزد آن نماز گزارند. (از معجم البلدان) : خدای تعالی از میان زمزم و مقام پیغامبر را به معراج برد. (مجمل التواریخ و القصص ص 24).
هست سم مرکب و پای رکابت در عجم
همچنان کاندر عرب رکن و مقام است و حجر.
امیرمعزی.
او کعبۀ علوم و کف و کلک و مجلسش
بودند زمزم و حجرالاسود و مقام.
خاقانی.
به زمزم و عرفات و حطیم ورکن و مقام
به عمره وحجر و مروه و صفا و منی.
؟ (از سندبادنامه ص 143).
و رجوع به مقام ابراهیم شود
لغت نامه دهخدا
مقام
اقامت و آرام گرفتن بجائی، منزلت، رتبه، جایگاه
تصویری از مقام
تصویر مقام
فرهنگ لغت هوشیار
مقام
((مَ))
جای ایستادن، مکان، مرتبه، درجه، پایگاه، منزلت، پرده موسیقی
تصویری از مقام
تصویر مقام
فرهنگ فارسی معین
مقام
((مُ))
اقامت شده، محل اقامت
تصویری از مقام
تصویر مقام
فرهنگ فارسی معین
مقام
پایگاه، جای گاه
تصویری از مقام
تصویر مقام
فرهنگ واژه فارسی سره
مقام
زمزمه ی همراه آهنگ، از توابع رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
مقام
موقعیت، مکان
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشام
تصویر مشام
محل قوۀ شامه، بینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقامر
تصویر مقامر
قمار کننده، قمارباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقامه
تصویر مقامه
نوشته ای ادبی با صنایع بدیعی که بر مبنای گزارش یک حکایت نوشته شده است
مجلس
مقام، مرتبه، درجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمقام
تصویر قمقام
ویژگی شخص بزرگ و سخی، مهتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقامع
تصویر مقامع
مقمعه ها، گرزهای آهنین، کوپال ها، جمع واژۀ مقمعه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مِ)
جمع واژۀ قمعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قمعه شود، جمع واژۀ مقمعه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقمعه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به محل. جای و مقام. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
آنکه نبرد می کند با کسی در غواصی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقامسه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ نَءْ)
اقامت و آرام کردن به جایی. مقام. (منتهی الارب). اقامت. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
- دارالمقامه، جنت و بهشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
جای نشستن. ج، مقامات. (منتهی الارب) (آنندراج). مجلس و محل نشستن. (ناظم الاطباء). مجلس. ج، مقامات. (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود، گروه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). جماعتی از مردمان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان سرگذشت. شرح واقعه: المقامه فی معنی ولایهالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
به گرو بازنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قمارباز و حریف. (آنندراج) (غیاث). قمارکننده. قمارباز. (از ناظم الاطباء) :
به یک اندازه اند بر در بخت
مرد فرهنگ با مقامر و شنگ.
ناصرخسرو.
قمر شد با سر زلفش مقامر
دل من برده شد کاری است نادر.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 209).
دلم باید جهاز اندر میانه
چو زلفش با قمر باشد مقامر.
امیرمعزی (دیوان ایضاً ص 209).
ای کم زن مقامر بدباز بی هنر
خواهی که کم نبازی یاد نگار گیر.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 167).
تا کی به زیر دور فلک چون مقامران
از بهر برد خویش دم ’لی’ و ’لک’ زنیم.
سنائی (دیوان ایضاً ص 222).
کم نشین با مقامر و غماز
که برهنه ت کنند همچو پیاز.
سنائی.
قضا تأویل سهم او ندارد
حریف خویش بشناسد مقامر.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 221).
دست مقامر ببوس نقش حریفان بخواه
بزم صبوحی بساز نقل دگرگون بیار.
خاقانی.
یک دم و نیم جان گرو دارم
من مقامر دلم چنین باشد.
خاقانی.
در این رصدگه خاکی چه خاک می بیزی
نه کودکی نه مقامر ز خاک چیست تو را.
خاقانی.
گفتا که منم سلیم عامر
سرکوب زمانۀ مقامر.
نظامی.
مقامر را سه شش می باید ولیکن سه یک می آید. (گلستان). سر و ریش مقامران را فرمود که بتراشند. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 371)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ)
مقامه. جای نشستن. مجلس: من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). و رجوع به مقامات شود، خطبۀ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج، مقامات: این هر دو مقامۀ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
شتری که از باعث بیماری یا سرما از آب خوردن بازایستاده باشد. یقال: بعیر مقامح وناقه مقامح. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شتری که بر آب وارد شود و از بیماری و یا سردی آب از آب خوردن خودداری کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
آنکه سخن از بن گلو گوید. (مهذب الاسماء). آنکه سخن به اقصای حلق گوید. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چاربامک از بیماری ها، کنه ریز سرور مهتر، دریا دل بخشنده، دریا، کار بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقامر
تصویر مقامر
به گرو بازنده، قمار باز و حریف
فرهنگ لغت هوشیار
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقام
تصویر اقام
بر پاداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقام
تصویر سقام
بیمار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقامر
تصویر مقامر
((مُ مِ))
قمارکننده، قمارباز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقامه
تصویر مقامه
((مَ مَ یا مِ))
مجلس، محل نشستن، گروهی از مردم، نوشته ای ادبی با نثر فنی همراه با صنایع بدیعی و اشعار و امثال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاوم
تصویر مقاوم
پایدار، ایستا
فرهنگ واژه فارسی سره
قمارباز، گنجفه باز، شطار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مجلس، خطبه، بیان حال، سرگذشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بومی، محلّی، مردمی
دیکشنری اردو به فارسی