با کسی وابریدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). از همدیگر بریدن دو نفر، ضد مواصله. (از ناظم الاطباء). ترک دیدار و مکاتبت با کسی کردن. (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن در بریدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با هم نمودن شمشیر را که کدام از آن بران تر است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، متولی امری کردن کسی را در مقابل اجرتی معین. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مدخل بعد شود
با کسی وابریدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). از همدیگر بریدن دو نفر، ضد مواصله. (از ناظم الاطباء). ترک دیدار و مکاتبت با کسی کردن. (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن در بریدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با هم نمودن شمشیر را که کدام از آن بران تر است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، متولی امری کردن کسی را در مقابل اجرتی معین. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مدخل بعد شود
مقاطعه و مقاطعت در فارسی در تازی کهن: وا بریدن، سر انداختن شمشیر: تا کدام بران تر است در تازی نوین: استان در فارسی: پیمانکاری بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
مقاطعه و مقاطعت در فارسی در تازی کهن: وا بریدن، سر انداختن شمشیر: تا کدام بران تر است در تازی نوین: استان در فارسی: پیمانکاری بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
بریده شده و جداشده. (ناظم الاطباء). - حروف مقطعه، حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت اختصار به جای کلمات می نویسند مانند صلعم به جای صل اﷲ علیه و سلم. (ناظم الاطباء). - ، حروف فواتح سور قرآن و آن چهارده حرف است: ا، ل، م، ر، ص، س، ک، ی، ح، ع، ق، ط، ه، ن. ج، مقطعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
بریده شده و جداشده. (ناظم الاطباء). - حروف مقطعه، حروفی که جدا نوشته میشوند و حروفی که جهت اختصار به جای کلمات می نویسند مانند صلعم به جای صل اﷲ علیه و سلم. (ناظم الاطباء). - ، حروف فواتح سور قرآن و آن چهارده حرف است: ا، ل، م، ر، ص، س، ک، ی، ح، ع، ق، ط، هَ، ن. ج، مقطعات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
با کسی قرعه زدن. قراع. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). با همدیگر قرعه انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، واکوفتن دلیران بعض مر بعض را. (منتهی الارب) (آنندراج). واکوفتن دلیران همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقارعت شود، گرفتن ناقۀ سرکش و خوابانیدن آن را برای گشن که گشنی کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مساهمه. (اقرب الموارد)
با کسی قرعه زدن. قِراع. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). با همدیگر قرعه انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با کسی شمشیر زدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، واکوفتن دلیران بعض مر بعض را. (منتهی الارب) (آنندراج). واکوفتن دلیران همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقارعت شود، گرفتن ناقۀ سرکش و خوابانیدن آن را برای گشن که گشنی کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مساهمه. (اقرب الموارد)
یکدیگر را قلع کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، غرض المقالعه، نشانه ای که نوآموز نخستین بدان تیراندازد و آن نزدیکتر باشد، لهذا تیرانداز را به دراز و بلند کردن دست حاجت نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
یکدیگر را قلع کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، غرض المقالعه، نشانه ای که نوآموز نخستین بدان تیراندازد و آن نزدیکتر باشد، لهذا تیرانداز را به دراز و بلند کردن دست حاجت نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
قطعکننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چیزی را به اجاره گیرنده. (غیاث) (آنندراج). چیزی رابه اجاره گیرنده و مقاطعه کننده. (ناظم الاطباء). مقاطعه کار. پیمانکار. که مقاطعه کند: میرزا علی خان امین الدوله را که از جانب دولت ابد آیت مباشرترویج این سبک و مقاطععمل این شغل معظم است.... (المآثر و الاّثار ص 95)
قطعکننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چیزی را به اجاره گیرنده. (غیاث) (آنندراج). چیزی رابه اجاره گیرنده و مقاطعه کننده. (ناظم الاطباء). مقاطعه کار. پیمانکار. که مقاطعه کند: میرزا علی خان امین الدوله را که از جانب دولت ابد آیت مباشرترویج این سَبُک و مقاطععمل این شغل معظم است.... (المآثر و الاَّثار ص 95)
الصوم مقطعه للنکاح، یعنی روزه مانع آرامش با زن و سبب قطع آن است. (منتهی الارب) ، روزه مانع جماع است و سبب قطع آن. (ناظم الاطباء). گویند: الهجر مقطعه للود، یعنی هجران موجب قطع دوستی است. (از اقرب الموارد) ، محل قطع. (از اقرب الموارد)
الصوم مقطعه للنکاح، یعنی روزه مانع آرامش با زن و سبب قطع آن است. (منتهی الارب) ، روزه مانع جماع است و سبب قطع آن. (ناظم الاطباء). گویند: الهجر مقطعه للود، یعنی هجران موجب قطع دوستی است. (از اقرب الموارد) ، محل قطع. (از اقرب الموارد)
پاره های جامۀ نیکو و جامه های کوتاه و چادرهای نگارین. (ناظم الاطباء). پاره های جامۀ نیکو و جامه های کوتاه. مقطعات کذلک. (منتهی الارب). مقطعات. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و رجوع به مقطعات شود، مقطعهالاسحار و مقطعهالسحور، خرگوش. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فصحای عرب بر سکه ای اطلاق کردند که بعد از عصر عباسی مضروب گردید و آن را به ترکی آقجه می گفتند. (از النقودالعربیه ص 165). و رجوع به همین مأخذ و آقجه شود. - خمر مقطعه، می آمیخته با آب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پاره های جامۀ نیکو و جامه های کوتاه و چادرهای نگارین. (ناظم الاطباء). پاره های جامۀ نیکو و جامه های کوتاه. مقطعات کذلک. (منتهی الارب). مقطعات. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و رجوع به مقطعات شود، مقطعهالاسحار و مقطعهالسحور، خرگوش. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فصحای عرب بر سکه ای اطلاق کردند که بعد از عصر عباسی مضروب گردید و آن را به ترکی آقجه می گفتند. (از النقودالعربیه ص 165). و رجوع به همین مأخذ و آقجه شود. - خمر مقطعه، می آمیخته با آب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مقطع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مقطع شود، مقاطع الاودیه، اواخر وادیها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مقاطعالانهار، گذرگاههای آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گدارهای جوی ها. (ناظم الاطباء) ، مقاطعالقرآن، جایهایی وقف قرآن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مخارج حروف ازدهان: معانی که در ذهن تصور کند بواسطۀ مقاطع حروف و فواصل الفاظ بیرون دهد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 97) ، جاهای اتمام و انتها. (غیاث) (آنندراج) ، عبارت از مقدماتی است که ادله و حجج به آنها منتهی می شود از ضروریات و مسلمات و مثل الدور و التسلسل و اجتماع النقیضین. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی)
جَمعِ واژۀ مَقطَع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مقطع شود، مقاطع الاودیه، اواخر وادیها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مقاطعالانهار، گذرگاههای آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گدارهای جوی ها. (ناظم الاطباء) ، مقاطعالقرآن، جایهایی وقف قرآن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مخارج حروف ازدهان: معانی که در ذهن تصور کند بواسطۀ مقاطع حروف و فواصل الفاظ بیرون دهد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 97) ، جاهای اتمام و انتها. (غیاث) (آنندراج) ، عبارت از مقدماتی است که ادله و حجج به آنها منتهی می شود از ضروریات و مسلمات و مثل الدور و التسلسل و اجتماع النقیضین. (از تعریفات جرجانی) (از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی)
یک تنگ یا یک آوند خرما سنجیده باقی را بر آن تخمین کردن و ناسنجیده گرفتن، اکراه مقاطره، یعنی کرایۀ آمد و رفت داد او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
یک تنگ یا یک آوند خرما سنجیده باقی را بر آن تخمین کردن و ناسنجیده گرفتن، اکراه مقاطره، یعنی کرایۀ آمد و رفت داد او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
بریدن از یکدیگر و جدا شدن، ترک مراوده و مکاتبه کردن، انجام دادن کاری را با اجرت معین بعهده گرفتن، توضیح امروزه غالبا بعهده گرفتن ساختمان جاده ها و ابنیه را مقاطعه گویند پیمانکاری. یا به مقاطعه دادن، ساختمان بنا یا ساختن جاده ای را بعهده کسی یاموسسه ای در مقابل مزد معین واگذار کردن، ارزیابی مالیات یک منطقه بقرار مبلغی مقطوع، اجاره کردن مالیات محل بوسیله مردم آن بمبلغ مقطوع
مقارعه و مقارعت در فارسی، پشک انداختن، وا کوفتن در جنگ، واکوفتن دلیران یکدیگر را: (... و طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین بگوش روزگار آمد) (مرزبان نامه. 1317 ص 222)، قرعه انداختن با یکدیگر
مقارعه و مقارعت در فارسی، پشک انداختن، وا کوفتن در جنگ، واکوفتن دلیران یکدیگر را: (... و طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین بگوش روزگار آمد) (مرزبان نامه. 1317 ص 222)، قرعه انداختن با یکدیگر