با کسی سوگند خوردن. (المصادرزوزنی). کسی را سوگند خوردن. (تاج المصادر بیهقی). از برای کسی سوگند خوردن. (ترجمان القرآن). سوگند کردن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی را سوگند دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با کسی چیزی قسمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چیزی را با کسی بخش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهره و بخش خود را گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود
با کسی سوگند خوردن. (المصادرزوزنی). کسی را سوگند خوردن. (تاج المصادر بیهقی). از برای کسی سوگند خوردن. (ترجمان القرآن). سوگند کردن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی را سوگند دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با کسی چیزی قسمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چیزی را با کسی بخش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهره و بخش خود را گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود
نبرد کردن با کسی به غواصی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: هو یقامس حوتاً، در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ، مناظره و مباحثه کردن. (از اقرب الموارد)
نبرد کردن با کسی به غواصی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شرطبندی کردن در فرورفتن به آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: هو یقامس حوتاً، در حق کسی گویند که با داناتر از خود مناظره کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ، مناظره و مباحثه کردن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مقسم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). - مقاسم میاه، آب بخش کن ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، صاحب المقاسم، نایب امیر و او تقسیم کننده غنایم است. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ مَقسِم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). - مقاسم میاه، آب بخش کن ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، صاحب المقاسم، نایب امیر و او تقسیم کننده غنایم است. (از اقرب الموارد)
مقامه. جای نشستن. مجلس: من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). و رجوع به مقامات شود، خطبۀ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج، مقامات: این هر دو مقامۀ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامات شود
مقامه. جای نشستن. مجلس: من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). و رجوع به مقامات شود، خطبۀ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج، مقامات: این هر دو مقامۀ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامات شود
جای نشستن. ج، مقامات. (منتهی الارب) (آنندراج). مجلس و محل نشستن. (ناظم الاطباء). مجلس. ج، مقامات. (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود، گروه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). جماعتی از مردمان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان سرگذشت. شرح واقعه: المقامه فی معنی ولایهالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111)
جای نشستن. ج، مقامات. (منتهی الارب) (آنندراج). مجلس و محل نشستن. (ناظم الاطباء). مجلس. ج، مقامات. (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود، گروه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). جماعتی از مردمان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیان سرگذشت. شرح واقعه: المقامه فی معنی ولایهالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111)
با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). برابری کردن. با کسی در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، با کسی ایستاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ایستادگی کردن با کسی. قوام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقاومت شود، برابری کردن با چیزی مانند قیمت که برابری می کند با متاع، ضدیت کردن. (از اقرب الموارد)
با کسی برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). برابری کردن. با کسی در کشتی و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، با کسی ایستاده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ایستادگی کردن با کسی. قِوام. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مقاومت شود، برابری کردن با چیزی مانند قیمت که برابری می کند با متاع، ضدیت کردن. (از اقرب الموارد)
از ’ق س و’، رنج بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج چیزی کشیدن. (دهار) (از مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معالجۀ امر شدید و مکابدۀ آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به دو مدخل قبل شود
از ’ق س و’، رنج بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج چیزی کشیدن. (دهار) (از مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معالجۀ امر شدید و مکابدۀ آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به دو مدخل قبل شود
مقاسمه. و رجوع به مقاسمه شود، تشخیص مقدار مالیات دیوان بوسیلۀ تعیین سهم معینی از محصول. در ترجمه تاریخ قم آمده: اردشیر بن بابک... اول کسی که خراج پدید کرد و سنت گردانید. عجم آن را مستعظم و مستکره شمردند و گفتند آنچه باقی ماند بر آنچه فانی خواهد شد وظیفه می گردانی و تعیین می نمایی، یعنی خراج را بر بدنهای فانیه وضع می کنی زیرا که مقاسمت عدل تر است. و اولیتر از خراج که بر وجه عدل بود، آن است که بعد از وضع مؤن و اخراجات و نفقات و تفکر نمودن در اسعار و نرخها و امن و خوف و قیمت کردن و فروآوردن به هر وقت و زمانی بر قدر ارتفاع خراج را وضع کنند و معین گردانند. (ترجمه تاریخ قم ص 183). و رجوع به دو مدخل بعد شود
مقاسمه. و رجوع به مقاسمه شود، تشخیص مقدار مالیات دیوان بوسیلۀ تعیین سهم معینی از محصول. در ترجمه تاریخ قم آمده: اردشیر بن بابک... اول کسی که خراج پدید کرد و سنت گردانید. عجم آن را مستعظم و مستکره شمردند و گفتند آنچه باقی ماند بر آنچه فانی خواهد شد وظیفه می گردانی و تعیین می نمایی، یعنی خراج را بر بدنهای فانیه وضع می کنی زیرا که مقاسمت عدل تر است. و اولیتر از خراج که بر وجه عدل بود، آن است که بعد از وضع مؤن و اخراجات و نفقات و تفکر نمودن در اسعار و نرخها و امن و خوف و قیمت کردن و فروآوردن به هر وقت و زمانی بر قدر ارتفاع خراج را وضع کنند و معین گردانند. (ترجمه تاریخ قم ص 183). و رجوع به دو مدخل بعد شود
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
فاانبوییدن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را بوییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یکدیگر را بوییدن و به هم نزدیک شدن. (از اقرب الموارد) ، سرگوشی گفتن. (ناظم الاطباء). با کسی در گوشی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات
مقامه در فارسی نشستنگه (مجلس) در باغ بگشاد سالار بار نشستنگهی ساخت بس شاهوار، سخنرانی گفتار، پایگاه، نوشته آهنگین، گامه در سوفیگری مجلس، خطبه، شرح داستان بیان سر گذشت، مقاله ای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند: مقامات بدیعی و مقامات حریری (در عربی) و مقامات حمیدی (در فارسی)، جمع مقامات