- مفصول
- جدا کرده شده
معنی مفصول - جستجوی لغت در جدول جو
- مفصول ((مَ))
- جدا کرده، جدا شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برآیند، فرآورده، دست آورد، دستاورد، برونداد
پوییده، کرده، کنشگیر
آنکه دیگری بر او فضیلت دارد، کم فضل
حاصل، نتیجه، در کشاورزی حاصل زراعت، فرآورده
چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده، وصل شده، پیوند شده
رشتۀ باریک فلزی که مانند نخ تابیده است، تابیده شده، تاب داده شده، پیچیده
در دستور زبان کسی یا چیزی که کاری بر آن واقع شده، ابنه
حاصل شده، نتیجه، گرد آمده
فضیلت داده شده
تابیده شده، پیچیده، هر چیز تافته شده
لرزه دار
به فعل آمده، کرده شده
پیوسته شده به چیزی
((مُ))
فرهنگ فارسی معین
وصل شده، پیوند شده، از نظر دستوری کلمه ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد
گسترده، بند، بندگاه، پر دامنه، بلند
مقابل مجمل، با شرح و بسط، صورت تفصیلی
محل اتصال دو یا چند استخوان در بدن، بند مثلاً مفصل آرنج، مفصل مچ، مفصل زانو
جمع فصل
نیم سوز آنچه در سوختن بحد خاکستر نرسد
بند اندام و هر جای پیوستگی دو استخوان مشروح، تفصیل کرده شده
فصل ها، سه ماه ها، کنایه از دوره ها، برهه ها، مرحله ها، واحدهای تقسیم بندی مطالب کتاب یا مقاله ها، در ورزش دوره های برگزاری مسابقات ورزشی، جمع واژۀ فصل
آمایش جدایند