- مفروق
- عدد کوچک تری که از عدد بزرگ تر کم شود، پراکنده
معنی مفروق - جستجوی لغت در جدول جو
- مفروق
- پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
- مفروق ((مَ))
- پراکنده، جدا کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مفروقه در فارسی مونث مفروق بنگرید به مفروق مونث مفروق مقابل مقرونه، جمع مفروقات: (اوتاد بحور دایره سریع بعضی مقرونه است و بعضی مفروقه) (المعجم. مد. چا. 52: 1)
فرش کرده شده، گسترده شده
جدا کرده شده، چیزی که از چیز دیگر بریده و جدا شده باشد
آتش گرفته
دزدیده، سرقت شده، ربوده
فرو رفته، در آب غوته خورده، وینسته، فرو رفته در آب ،غرق شده، مرد مغروق، کشتی مغروق، جمع مغروقین (برای کسان)
فارغ شده و خلاص شده
واجب و فریضه کرده
فرش کرده شده
کنگره دار پخشیده (تحدید حدود شده) چنان دانستم که هر دو را مال یکی است و پخشیده نیست (تاریخ برامکه)، جداسته، جامه دوخته کنگره دار. جدا کرده علی حده شده، جامه حاشیه دار و دوخته، ملکی که سهام مالکان مشترک آن تحدید حدود شده باشد تحدید حدود شده
غر غر فنج
فرض شده، واجب
Supposed
suposto
angenommen
przypuszczalny
предполагаемый
припущений
verondersteld
supuesto
supposé
supposto
अनुमानित
seharusnya
varsayılan