- مفروز
- جدا کرده شده، چیزی که از چیز دیگر بریده و جدا شده باشد
معنی مفروز - جستجوی لغت در جدول جو
- مفروز
- کنگره دار پخشیده (تحدید حدود شده) چنان دانستم که هر دو را مال یکی است و پخشیده نیست (تاریخ برامکه)، جداسته، جامه دوخته کنگره دار. جدا کرده علی حده شده، جامه حاشیه دار و دوخته، ملکی که سهام مالکان مشترک آن تحدید حدود شده باشد تحدید حدود شده
- مفروز ((مَ))
- پراکنده، جدا کرده، دور کرده، تحدید حدود شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث مفروز
روشن، روشن کننده
فرش کرده شده، گسترده شده
عدد کوچک تری که از عدد بزرگ تر کم شود، پراکنده
مفازه ها، بیابانهای بی آب و علف، جمع واژۀ مفازه
پسوند متصل به واژه به معنای افروزنده مثلاً آتش افروز، انجمن افروز، بستان افروز، جهان افروز، دل افروز، عالم افروز
باز گشاده
ابر تن ترمنش خود دوست بدبروت (گویش افغانی) باد سار خود خواه فتوده، گولخورده فریفته
جمع مفازه، بنگرید به مفازات جمع مفازه
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
فارغ شده و خلاص شده
واجب و فریضه کرده
فرش کرده شده
در کلمات مرکب به معنی افروزنده آید، آتش افروز، جهان افروز، دل افروز
فرض شده، واجب
Supposed
suposto
angenommen
przypuszczalny
предполагаемый
припущений
verondersteld
supuesto
supposé
supposto
अनुमानित
seharusnya