کنگره دار پخشیده (تحدید حدود شده) چنان دانستم که هر دو را مال یکی است و پخشیده نیست (تاریخ برامکه)، جداسته، جامه دوخته کنگره دار. جدا کرده علی حده شده، جامه حاشیه دار و دوخته، ملکی که سهام مالکان مشترک آن تحدید حدود شده باشد تحدید حدود شده
گذرنده از جایی. (آنندراج) (ازاقرب الموارد). گذرنده از جایی و پس افکننده آن را به رفتن از وی. (از منتهی الارب) ، تجاوز کننده و درگذرنده از حد. (ناظم الاطباء). - مجاوزالحد، بی اعتدال و از حد بیرون. (ناظم الاطباء). ، عفوکننده گناه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، متعدی را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
جَمعِ واژۀ مِعوَز. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ معوز و معوزه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جامۀ کهنۀ هر وقتی بدان جهت که لباس درویشان است. (آنندراج). و رجوع به معوز شود
جداکرده شده. (غیاث) (آنندراج). پراکنده و جداکرده و دورکرده. (ناظم الاطباء). جداکرده شده. معین شده. (از اقرب الموارد) ، ملکی که سهام مالکان مشترک آن تعیین و حدود آن مشخص شده باشد، مقابل مشاع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا هنگام سلاطین غور آن ممالک مفروز بوده است. (جهانگشای جوینی). - سهم مفروز، بهرۀ بخش کرده، مقابل سهم شایع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مفروز کردن، جدا کردن. تفریق کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ، تحدید حدود کردن ملک. - مفروز گردانیدن، مفروز کردن: سلطان... امرا را فرمود که... هر ملک و شهر که بگیرند... مفروز گردانند او را باشد. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 27). ، ثوب مفروز، جامۀ حاشیه دار و جامۀ دوخته. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). جامۀ حاشیه دار. (از اقرب الموارد) ، کوژپشت یا کوژسینه. (آنندراج). کوژپشت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)