جدول جو
جدول جو

معنی مفتول - جستجوی لغت در جدول جو

مفتول
رشتۀ باریک فلزی که مانند نخ تابیده است، تابیده شده، تاب داده شده، پیچیده
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
فرهنگ فارسی عمید
مفتول
تابیده شده، پیچیده، هر چیز تافته شده
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
فرهنگ لغت هوشیار
مفتول
((مَ))
تاب داده شده، تابیده، رشته سیم باریک فلزی
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
فرهنگ فارسی معین
مفتول
پیچان، تاب داده، تابیده، تافته، سیم، میله
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفتون
تصویر مفتون
ویژگی کسی که در فتنه انداخته شده، شیفته، فریفته، عاشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتول
تصویر مقتول
کشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفعول
تصویر مفعول
در دستور زبان کسی یا چیزی که کاری بر آن واقع شده، ابنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتعل
تصویر مفتعل
فریب کار، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفضول
تصویر مفضول
آنکه دیگری بر او فضیلت دارد، کم فضل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
گشوده شده، باز شده، کلمه ای که دارای فتحه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فَوْ وِ)
کسی که فالگویی میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه که گوشت از وی گرفته باشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مسلوت. و رجوع به سلت و مسلوت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِنْ)
مستولی. رجوع به مستولی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حِ)
گشن اصیل گزیننده جهت گشنی شتران. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به افتحال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
گشاده شده، گشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفضول
تصویر مفضول
فضیلت داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفصول
تصویر مفصول
جدا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتون
تصویر مفتون
در فتنه افتاده، دیوانه، شیفته و عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتوق
تصویر مفتوق
غر غر فنج
فرهنگ لغت هوشیار
نو پدید، بی پیشینه کار نو، ریو ناک: در نوشته (ریو تزویر) نو گر، ریو کار: در نوشته بعمل آمده ایجاد شده، تزویر شده (خط)، کار بی سابقه، کار بزرگ، شعر مبتکر بعمل آورنده ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفکول
تصویر مفکول
لرزه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفعول
تصویر مفعول
به فعل آمده، کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتول
تصویر مقتول
کشته شده، قتیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتول
تصویر معتول
گرینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
بازشده، گشاده شده، کلمه ای که دارای فتحه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتعل
تصویر مفتعل
((مُ تَ عِ))
به عمل آورنده، ابداع کننده، تزویر کننده (خط)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتعل
تصویر مفتعل
((مُ تَ عَ))
کار بزرگ، کار بی سابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفعول
تصویر مفعول
((مُ))
انجام داده شده، کرده شده، کسی یا چیزی که فعل بر آن واقع شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتون
تصویر مفتون
((مَ))
شیفته، دیوانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفصول
تصویر مفصول
((مَ))
جدا کرده، جدا شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفضول
تصویر مفضول
((مَ))
کسی یا چیزی که دیگری بر او فضیلت دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقتول
تصویر مقتول
((مَ))
کشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفعول
تصویر مفعول
پوییده، کرده، کنشگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقتول
تصویر مقتول
کشته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
باز
فرهنگ واژه فارسی سره