جدول جو
جدول جو

معنی مفتوح - جستجوی لغت در جدول جو

مفتوح
باز
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
فرهنگ واژه فارسی سره
مفتوح
گشوده شده، باز شده، کلمه ای که دارای فتحه باشد
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
فرهنگ فارسی عمید
مفتوح
گشاده شده، گشوده
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
فرهنگ لغت هوشیار
مفتوح
بازشده، گشاده شده، کلمه ای که دارای فتحه باشد
تصویری از مفتوح
تصویر مفتوح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفتوحه
تصویر مفتوحه
مفتوحه در فارسی مونث مفتوح زبر دار، گشوده مونث مفتوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتتح
تصویر مفتتح
گشوده شده، باز شده، گشوده، آغاز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتاح
تصویر مفتاح
آلتی که با آن قفل و درهای بسته را بگشایند، کلید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
رشتۀ باریک فلزی که مانند نخ تابیده است، تابیده شده، تاب داده شده، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفتون
تصویر مفتون
ویژگی کسی که در فتنه انداخته شده، شیفته، فریفته، عاشق
فرهنگ فارسی عمید
گشوده، سر آغاز گشاینده، آغاز کننده بازکرد ه شده گشوده، آغاز (کتاب رساله) مدخل: (مفتتح کتاب برترتیب ابن المقفع) (کلیله. مصحح مینوی. 28) باز کننده گشاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتاح
تصویر مفتاح
کلید، هر چه بدان چیزی گشایند، جمع آن مفاتیح است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفدوح
تصویر مفدوح
گرانبار ازوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتون
تصویر مفتون
در فتنه افتاده، دیوانه، شیفته و عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
تابیده شده، پیچیده، هر چیز تافته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتوق
تصویر مفتوق
غر غر فنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتضح
تصویر مفتضح
رسوا و نمایان، بی آبرو و بی ناموس و رسوا گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتون
تصویر مفتون
((مَ))
شیفته، دیوانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتول
تصویر مفتول
((مَ))
تاب داده شده، تابیده، رشته سیم باریک فلزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتضح
تصویر مفتضح
((مُ تَ ضَ))
رسوا، بی آبرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتتح
تصویر مفتتح
((مُ تَ تِ))
باز کننده، گشاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتتح
تصویر مفتتح
((مُ تَ تَ))
باز کرده شده، گشوده، آغاز (کتاب، رساله)، مدخل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتاح
تصویر مفتاح
((مِ))
کلید، جمع مفاتیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتضح
تصویر مفتضح
رسوا، نمایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتوح
تصویر فتوح
گشایش در حال باطنی سالک، گشایش، برای مثال طمع کم دار تا گر بیش یابی / فتوحی بر فتوح خویش یابی (نظامی۲ - ۲۴۸)، مالی که به عنوان نذر به پیر خانقاه می دادند، برای مثال نذر و فتوح صومعه در وجه می نهیم / دلق ریا به آب خرابات برکشیم (حافظ - ۷۵۲)، جمع فتح، فتح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتوح
تصویر فتوح
حاصل شدن چیزی از آنچه توقع آن نباشد، گشایش و گشادگی کارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
گشاینده، باز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتوح
تصویر فتوح
جمع فتح، پیروزی ها، گشایش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتوح
تصویر فتوح
((فُ))
به دست آمدن غیر منتظره چیزی، گشایش، گشایش حالی که به سالک در مراحل سلوک دست دهد، نذر، مال یا چیزی که نذر عارف و سالک کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
((مِ تَ))
کلید، جمع مفاتیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
((مُ فَ تِّ))
گشاینده، بازکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
((مُ فَ تَّ))
گشوده شده، باز شده، قلمی (شعبه ای از خط عربی که از قلم ثقیل نصف ممسک استخراج شده و در نوشتن امور مربوط به دادخواهی به کار می رفته)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتح
تصویر مفتح
گشاینده، بازکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطاب المفتوح
تصویر خطاب المفتوح
نامه سر گشاده
فرهنگ لغت هوشیار