- مفاکهات
- جمع مفاکهه، لاغکاریها، خوش سخنی ها
معنی مفاکهات - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوخی کردن با کسی مزاح کردن، خوش صحبتی کردن، شوخی مزاح، خوش صحبتی، جمع مفاکهات
گفتگوها
رفع نمودن خصومت، دیوان عدالت
گفتگوها
جمع مشابهه، همانندی ها مانندگیها همسانیها جمع مشابهت (مشابهه) مانندگیها: ودلیل را قسمت کنند بعلامات و مشابهات
گفتگوها، مذاکرات
جمع مفارقه، جدایی ها جمع مفارقت جمع مفارقه (مفارق) : جدا شونده ها، الف - جواهر مجرده عقلیه و نفسیه یا مفارقات سفلیه نفوس مدبره انسانی یا مفارقات عقلیه عقول یا مفارقات علویه عقول و نفوس یا مفارقات محضه عقول یا مفارقات نوریه عقول. ب - معقولات و متصورات ذهنی و باین اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. یا مفارقات قدسی. عقول مجرده
جمع مفاخره، ناز ها، خویشبالی ها
جمع مواجهه
محاکمه، با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامه دعوی کردن، دادرسی
جمع تفکه
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
با هم شوخی و مزاح کردن و خندیدن
سربها دادن و کسی را آزاد کردن، فدیه
مفازه ها، بیابانهای بی آب و علف، جمع واژۀ مفازه
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فخر کردن
با هم گریستن
حکایت کردن با یکدیگر، عین قول کسی را نقل کردن باز گفتن، مشابه بودن، گفتگو، شباهت
جمع مشاهره، مزدور گیری ها سر ماهی ها
مفاکهه در فارسی لاغکاری، خوش سخنی، لاغ شوخی شوخی کردن با کسی مزاح کردن، خوش صحبتی کردن، شوخی مزاح، خوش صحبتی، جمع مفاکهات
جداکردن چیزی از دیگری، تصفیه حساب کردن
جمع مفازه، زهایشگاهان، پیروزیگاهان، میر گاهان، کویر ها
سربها گرفتن و آزاد کردن کسی را، نجات دادن خلاص کردن
ناگهان حمله کردن، ناگاه درآمدن، ناگهان گرفتن، حمله ناگهانی. یا مرگ (موت) مفاجات. مرگ ناگهانی