جدول جو
جدول جو

معنی مفاحصه - جستجوی لغت در جدول جو

مفاحصه(طَ)
عیب و راز همدیگررا کاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عیب و راز یکدیگر را جستجوکردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتگو، گفتن و شنیدن، با هم بحث کردن، گفت و شنو، گفت و شنفت، گفت و شنود، گفت و شنید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغافصه
تصویر مغافصه
ناگاه بر کسی درآمدن، بی خبر حمله بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
با هم خندیدن، به خنده آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاخره
تصویر مفاخره
به همدیگر فخر کردن، به خود نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت داشتن، هم صحبتی، همدمی، جلسه ای رسمی که در آن شخصی به پرسش هایی که از او می شود پاسخ می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(صَهَْوْ)
همدیگر داوری کردن در حسب و نسب، یا رمیدن و جدا شدن از یکدیگر. یقال: بینهم مشایصه، ای منافره. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). منافرت و رمیدگی و جدائی از یکدیگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ حَ صَ)
ریگ زار: ارض محصحصه، و اکثر نباته انما یکون فی الارضین المحصحصه. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
خوردن آب بی آمیغ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مخالصه. (تاج المصادر بیهقی). دوستی ساده و بی آمیغ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دشمنی پیدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، باحت دابته بالضریع، ستور خود راضریع تنها خورانیدن و مانند آن. (منتهی الارب). خورانیدن ستور خود را ضریع و مانند آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
با یکدیگر پژوهیدن. (تاج المصادر بیهقی). با یکدیگر واپژوهیدن. (دهار). با یکدیگر بحث کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَذذ)
بحث و جدال و مجادله. (از ناظم الاطباء). با یکدیگر پژوهیدن علم. مطارحه. مفاقهه. با یکدیگر بحث کردن. مناظره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گفتگو کردن بر سر موضوعی یا مسأله ای و بخصوص در مسائل علمی و نظری. بحث و گفتگو. و در فارسی بیشتر با کردن و نمودن و رفتن صرف شود: متکلم و از اهل جدل و مباحثه بود. (تاریخ قم ص 233). دید که میان ایشان مباحثه می رود. (انوار سهیلی)
لغت نامه دهخدا
(تُفْ فا حی یَ)
سیب فروش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صُ ئو)
همدیگر شریک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
همدیگر نوبت کردن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج). با همدیگر آب را نوبت کردن. (ناظم الاطباء). با همدیگر در چیزی نوبت گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ / حِ شَ/ شِ)
مأخوذ از تازی، به یکدیگر فحش دادن و رد و بدل کردن فحش. (ناظم الاطباء). بدزبانی با یکدیگر. مباذاءه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بیان کردن سخن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیان سخن کردن و سخن را واضح و آشکارا کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِ)
عیب و راز همدیگر را کاونده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ حِ)
جمع واژۀ مفحص. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ مفحص، خانه مرغ سنگخوار. (آنندراج). و رجوع به مفحص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشاحنه
تصویر مشاحنه
مشاحنه و مشاحت در فارسی: دشمنی، کینه توزی دشمنی ورزیدن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاجاه
تصویر مفاجاه
مفاجا و مفاجات در فارسی: نا گاه تاخت نا گاه شبیخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
بحث و جدال و مجادله، با یکدیگر پژوهیدن علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاتحه
تصویر مفاتحه
با کسی چیزی ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاخره
تصویر مفاخره
مفاخرت در فارسی نازش خویشبالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاداه
تصویر مفاداه
مفادات در فارسی: سر بها گرفتن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مغافصه و مغافصت در فارسی: فرنا سگیری (غافلگیری) به ناگاه گرفتن فرنا سگیرانه ناگهانی بنا گاه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
با کسی صحبت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاحشه
تصویر مفاحشه
با یکدیگر فحش دادن و رد و بدل کردن فحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحمه
تصویر مزاحمه
مزاحمت در فارسی: رنج، رنج رساندن درد سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مخالصت در فارسی: یکرنگی راستبازی رو راستی با یکدیگر دوستی ویژه داشتن دوست یک رنگ بودن: ... تا ببرکت مخالصت ویمن مماحضت یکبارگی عقده تعسر از کار گشوده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
((مُ حَ ثَ یا ثِ))
گفتگو و بحث نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
((مُ حَ بَ یا بِ))
همراه کردن، همراه شدن، گفتگو کردن، هم صحبت بودن
مصاحبه مطبوعاتی: رادیویی، تلویزیونی، گفت و گو با شخصیت سیاسی، فرهنگی، ادبی، علمی یا هر کس دیگر به منظور پخش از رادیو و تلویزیون یا درج در مطبوعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
((مُ حَ کَ یا کِ))
با هم خندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتمان، گفتاورد، گفت و شنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصاحبه
تصویر مصاحبه
گفتگو
فرهنگ واژه فارسی سره