جدول جو
جدول جو

معنی مغافصه

مغافصه
ناگاه بر کسی درآمدن، بی خبر حمله بردن
تصویری از مغافصه
تصویر مغافصه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مغافصه

مغافصه

مغافصه
مغافصه و مغافصت در فارسی: فرنا سگیری (غافلگیری) به ناگاه گرفتن فرنا سگیرانه ناگهانی بنا گاه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

مغافصه

مغافصه
ناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). به ناگاه گرفتن و بر غفلت کسی را آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

مغافصت

مغافصت
بناگاه گرفتن: (و مرده مردم خوار بمغافصت و مناهزت ناگاه در آن ولایت تا زند) (مرزبان نامه. تهران چا. 185: 1)
مغافصت
فرهنگ لغت هوشیار

مغابصه

مغابصه
به ناگاه فروگرفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مغافصهً

مغافصهً
ناگهان. ناگهانی. غفلهً. بغتهً. فجاءهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پای از حریم حرمت بیرون نهند و مغافصهً آنچه کنکاج کرده اند به اتمام رسانیده... (جهانگشای جوینی). لشکر با مقامگاهها شده مانند برق از میغ قاصد او شد و مغافصهً او را فروگرفت. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 48). اگتای قاآن مواطات کرده با چند شاهزاده همداستان شدند که مغافصهً غدری نمایند. (تاریخ وصاف چ لیدن ص 22). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

مغافصت

مغافصت
مغافصه. ناگاه گرفتن. و رجوع به مغافصه و مغافصه شود.
- به مغافصت، بناگهان. ناگهان. غفلهً: مردۀ مردم خوار به مغافصت و مناهزت ناگاه در آن ولایت تازند. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا

منافصه

منافصه
نبرد کردن به دور انداختن کمیز. یقال: نافصه، ای قال بل و ابول فننظر اینا ابعد بولا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نبرد کردن به دور انداختن بول. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا