جدول جو
جدول جو

معنی مغوس - جستجوی لغت در جدول جو

مغوس
(مُ غَوْ وَ)
اشاء مغوس، خرمابن خردخار دورکرده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملوس
تصویر ملوس
(دخترانه)
قشنگ، ظریف و خوشگل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
نرم وقشنگ، زیبا، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقوس
تصویر مقوس
قوسی شکل، کمانی، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غموس
تصویر غموس
هر چیز دروغین، به ویژه سوگند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغروس
تصویر مغروس
کاشته شده، در زمین نشانده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
صاحب هوس، به هوس افتاده، دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجوس
تصویر مجوس
پیرو دین زردشت، زردشتی، زردشتی (دین)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
زمینی که در آن نهال کاری کنند، جای درخت نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغول
تصویر مغول
قومی زرد پوست ساکن آسیای مرکزی، هر یک از افراد این قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغروس
تصویر مغروس
کشته، نهال کاشته شده کشته، نهال درخت: (بر سر سرو زند پرده عشاق تذرو ورشان نای زند بر سر هر مغروسی) (منوچهری. د. چا. 127: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
دیوانه، ابله، خل، مشتاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
زیبا و خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکوس
تصویر مکوس
جمع مکس
فرهنگ لغت هوشیار
کمانی خمیده کماندان، اسپریس کمانی کننده قوسی کرده شده خمیده. قوس سازنده منحنی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
نهالکاری نهالستان جای که در آن نهال کارند محل نشاندن درخت: (هرگز از منبت سیر وراسن سرو و یاسمن نروید و از مغرس خیزران خیری و ضمیران بر نیاید) (مرزبان نامه 1317 ص 169)، جمع مغارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغول
تصویر مغول
فردی از قوم مغول: (همچنان کاینجا مغول حیله دان گفت می جویم کسی از مصریان) (مثنوی . نیک. 649: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجوس
تصویر مجوس
تابعان زرتشت، قوم آتش پرست که از تابعان زرتشت اند
فرهنگ لغت هوشیار
گرگ، آزمند، تند خور، شتابان خور، نهال نازک، دزد یاوه، آواز سنگخواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غموس
تصویر غموس
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ. فرو شدن غایب شدن، باب فرو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهوس
تصویر مهوس
((مُ هَ وَّ))
به هوس افتاده، دیوانه، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغرس
تصویر مغرس
((مَ رِ))
جایی که در آن نهال کارند، محل نشاندن درخت، جمع مغارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغروس
تصویر مغروس
((مُ رَ))
کاشته شده، کشته، نهال، درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
((مَ))
زیبا، خوشگل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقوس
تصویر مقوس
((مُ قَ وَّ))
خمیده، قوس دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجوس
تصویر مجوس
((مَ))
نامی که عرب ها به زرتشتیان داده بودند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غُ))
فرو شدن، غایب شدن، به آب فرو رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غموس
تصویر غموس
((غَ))
کار سخت و دشوار، سوگند دروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماوس
تصویر ماوس
موشواره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
Tangible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
tangível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
greifbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
namacalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ملوس
تصویر ملوس
осязаемый
دیکشنری فارسی به روسی