معنی مغروس
- مغروس
- کاشته شده، در زمین نشانده شده
واژههای مرتبط با مغروس
مغروس
- مغروس
- کشته، نهال کاشته شده کشته، نهال درخت: (بر سر سرو زند پرده عشاق تذرو ورشان نای زند بر سر هر مغروسی) (منوچهری. د. چا. 127: 2)
مغروس
- مغروس
- کاشته شده، کشته، نهال، درخت
مغرور
- مغرور
- خودپسند، گرانسر، خودخواه، خودبین
مدروس
- مدروس
- کهنه، فرسوده، بی رونق
محروس
- محروس
- حراست شده، حفظ شده، نگه داری شده
مغرور
- مغرور
- کسی که به باطل طمع ببندد، فریب خورده، فریفته
محروس
- محروس
- نگهبانی و پاسبانی شده، محفوظ
مدروس
- مدروس
- کهنه شده، بی رونق
مغروق
- مغروق
- فرو رفته، در آب غوته خورده، وینسته، فرو رفته در آب ،غرق شده، مرد مغروق، کشتی مغروق، جمع مغروقین (برای کسان)