جدول جو
جدول جو

معنی مغمز - جستجوی لغت در جدول جو

مغمز
اشاره کننده با چشم و ابرو
تصویری از مغمز
تصویر مغمز
فرهنگ فارسی عمید
مغمز
مشت و مال دهنده، دلاک
سخن چین
اشاره کننده با چشم و ابرو، مغمز
تصویری از مغمز
تصویر مغمز
فرهنگ فارسی عمید
مغمز
موردی برای عیب جوئی و بدگوئی کردن
تصویری از مغمز
تصویر مغمز
فرهنگ لغت هوشیار
مغمز
((مُ غَ مِّ))
دلاک، کیسه کش، مشت مال دهنده
تصویری از مغمز
تصویر مغمز
فرهنگ فارسی معین
مغمز
((مَ مَ))
محلی و موردی برای عیب گیری و بدگویی، غمازی
تصویری از مغمز
تصویر مغمز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغمزی
تصویر مغمزی
در تازی نیامده کیسه کشی کارگری گرمابه دلاکی کیسه کشی (در حمام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغامز
تصویر مغامز
مغمزها، جمع واژۀ مغمز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجمز
تصویر مجمز
جمازه سوار، شتر تندرو سوار
فرهنگ فارسی عمید
شتر سوار جمازه سوار شتر سوار: و ملکشاه بجانب پدر مجمزان متواتر میداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجمز
تصویر مجمز
((مُ جَمِّ))
شترسوار، جمازه سوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغز
تصویر مغز
بخش نرم و خاکستری رنگی که درون جمجمه قرار دارد، مخ، مادۀ چرب که میان استخوان جا دارد، آنچه در هستۀ میوه یا درون برخی میوه ها وجود دارد، کنایه از اصل و حقیقت چیزی، کنایه از سر، کنایه از نخبه، با استعداد، باهوش
مغز تیره: نخاع
فرهنگ فارسی عمید
کرشمه، سخن چنیی، راز آشکاری، ناز اشاره کردن به چشم و ابرو، سخن چینی کردن نمامی کردن، آشکار کردن راز کسی افشا کردن سر، اشاره به چشم و ابرو، سخن چینی نمامی، ناز و غمزه حرکت به چشم و ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغز
تصویر مغز
ماده عصبی که در جوف کله سر واقع شده و آنرا پر کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمز
تصویر غمز
((غَ مْ زْ))
با چشم و ابرو اشاره کردن، سخن چینی کردن، آشکار کردن راز کسی، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغز
تصویر مغز
((مَ))
ماده نرم و خاکستری رنگی که در کاسه سر یا میان استخوان است، عقل، فکر، شخص دانا و آگاه و نخبه، بخش درونی هر چیزی، وسط، میان، درون میوه هایی مانند، گردو، پسته، بادام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غمز
تصویر غمز
اشاره کردن با چشم و ابرو، چشمک زدن، ناز و عشوه، سخن چینی کردن، فاش کردن راز کسی، نمامی، سخن چینی
غمز کردن: سخن چینی کردن، راز کسی را فاش کردن
فرهنگ فارسی عمید