تباهی باشد (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17). تباهه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). تباهه باشد. (فرهنگ اوبهی) : تا خمره بود نام پنیرک نبری هیچ معقود و مغما بزنی نعره که بگذار. حقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17)
تباهی باشد (کذا). (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17). تباهه. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). تباهه باشد. (فرهنگ اوبهی) : تا خمره بود نام پنیرک نبری هیچ معقود و مغما بزنی نعره که بگذار. حقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 17)
در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی، برای مثال چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / به قدر مرتبه هر یک ز جا بلند شود. «ز جا» را اگر به مرتبه بلند کنند (بالا ببرند)، یعنی «ز» را که هفت است هفتاد و «ج» را که سه است سی و «الف» را که یک است ده بکنند «ع» و «ل» و «ی» به دست می آید، موقعیتی که معنی آن پوشیده باشد، پوشیده بودن، ابهام
در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی، برای مِثال چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / به قدر مرتبه هر یک ز جا بلند شود. «ز جا» را اگر به مرتبه بلند کنند (بالا ببرند)، یعنی «ز» را که هفت است هفتاد و «ج» را که سه است سی و «الف» را که یک است ده بکنند «ع» و «ل» و «ی» به دست می آید، موقعیتی که معنی آن پوشیده باشد، پوشیده بودن، ابهام
دارای غایت. (معجم متن اللغه). آنچه برای آن غایتی معین شده است و گویند غایت داخل در مغیا نیست. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، چیزی که قانون برای آن غایتی قرار داده باشد، چنانکه در مادۀ 227 دادرسی مدنی که می گوید: ’در صورتی که درخواست کننده تأمین تا ده روز بعد از صدور قرار تأمین دادخواست نسبت به اصل دعوی ندهد قرار تأمین را دادگاه به درخواست طرف مقابل ملغی می نماید’ و مقنن برای دادن دادخواست نسبت به اصل دعوی در فرض بالا روز یازدهم پس از صدور قرار تأمین را غایت قرار داده است و دادن دادخواست مزبور مغیا به غایت مذکور است. بحثی است در علم اصول در این گونه موارد که آیا غایت داخل در مغیاست یا نه. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
دارای غایت. (معجم متن اللغه). آنچه برای آن غایتی معین شده است و گویند غایت داخل در مغیا نیست. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) ، چیزی که قانون برای آن غایتی قرار داده باشد، چنانکه در مادۀ 227 دادرسی مدنی که می گوید: ’در صورتی که درخواست کننده تأمین تا ده روز بعد از صدور قرار تأمین دادخواست نسبت به اصل دعوی ندهد قرار تأمین را دادگاه به درخواست طرف مقابل ملغی می نماید’ و مقنن برای دادن دادخواست نسبت به اصل دعوی در فرض بالا روز یازدهم پس از صدور قرار تأمین را غایت قرار داده است و دادن دادخواست مزبور مغیا به غایت مذکور است. بحثی است در علم اصول در این گونه موارد که آیا غایت داخل در مغیاست یا نه. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
نوعی غذا که باگوشت و بادنجان و جز آن تعبیه کنند. و آن اقسامی دارد مانند مسمای بادنجان، مسمای کدو و غیره. این کلمه فارسی است و چنانکه بعضی گمان برده اند، تصحیف و تحریف مسمّن عربی نیست. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی ازخورش که با پلاو (پلو) خورند. (ناظم الاطباء). نظیر: مسمای آلو. مسمای بادنجان. مسمای جوجه. مسمای کدو
نوعی غذا که باگوشت و بادنجان و جز آن تعبیه کنند. و آن اقسامی دارد مانند مسمای بادنجان، مسمای کدو و غیره. این کلمه فارسی است و چنانکه بعضی گمان برده اند، تصحیف و تحریف مسمّن عربی نیست. (یادداشت مرحوم دهخدا). نوعی ازخورش که با پلاو (پلو) خورند. (ناظم الاطباء). نظیر: مسمای آلو. مسمای بادنجان. مسمای جوجه. مسمای کدو
رسم الخطی از مسمی. نامیده شده. خوانده شده. ملقب. (ناظم الاطباء) : آسمان در حرم کعبه کبوتردار است که ز امنش به در کعبه مسما بینند. خاقانی (دیوان چ هند ص 20). و رجوع به مسمی شود
رسم الخطی از مسمی. نامیده شده. خوانده شده. ملقب. (ناظم الاطباء) : آسمان در حرم کعبه کبوتردار است که ز امنش به در کعبه مسما بینند. خاقانی (دیوان چ هند ص 20). و رجوع به مسمی شود
مادر، (ناظم الاطباء)، مادر، ام، والده، زن که کودکی یا کودکانی زاده است، در زبان اطفال، نه نه، مامان، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی مامات دف دورویه چالاک زدی، (منسوب به رودکی از احوال و اشعار ج 3 ص 1046)، نشود مرد پر دل و صعلوک پیش ماما و بادریسه و دوک، سنائی، هست مامات اسب و باباخر تو مشو تر چو خوانمت استر، سنائی، هر شیرخواره را نرساند به هفت خوان نام سفندیار که ماما برافکند، خاقانی، گفت ماما درست شد دستم چوگل از دست دیگران رستم، نظامی، و رجوع به مامان شود، ، قابله، باراج، ژم، ماماچه، (ناظم الاطباء)، آنکه زن حامله را در هنگام زادن یاری کند و بچۀ او را بگیرد، طبیب گونه ای که مواظب سلامت زائو و بچۀ اوست گاه زادن و چند روز پس از آن، مام ناف، پازاج، پیشدار، قابله، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - امثال: ماما آورده را مرده شو می برد، نظیر: العاده طبیعه ثانیه، با شیر اندرون شده با جان بدر شود، (امثال و حکم ج 3 ص 1394 وج 1 ص 257)، ماما که دوتا شد سر بچه کج بیرون می آید، نظیر: خانه ای را که دو کدبانوست خاک تازانوست، آشپز که دو تا شد آش یا شور است یا بی مزه، (امثال و حکم ج 3 ص 1392 و ج 1 ص 2)
مادر، (ناظم الاطباء)، مادر، ام، والده، زن که کودکی یا کودکانی زاده است، در زبان اطفال، نه نه، مامان، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آن خر پدرت به دشت خاشاک زدی مامات دف دورویه چالاک زدی، (منسوب به رودکی از احوال و اشعار ج 3 ص 1046)، نشود مرد پر دل و صعلوک پیش ماما و بادریسه و دوک، سنائی، هست مامات اسب و باباخر تو مشو تر چو خوانمت استر، سنائی، هر شیرخواره را نرساند به هفت خوان نام سفندیار که ماما برافکند، خاقانی، گفت ماما درست شد دستم چوگل از دست دیگران رستم، نظامی، و رجوع به مامان شود، ، قابله، باراج، ژم، ماماچه، (ناظم الاطباء)، آنکه زن حامله را در هنگام زادن یاری کند و بچۀ او را بگیرد، طبیب گونه ای که مواظب سلامت زائو و بچۀ اوست گاه زادن و چند روز پس از آن، مام ناف، پازاج، پیشدار، قابله، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، - امثال: ماما آورده را مرده شو می برد، نظیر: العاده طبیعه ثانیه، با شیر اندرون شده با جان بدر شود، (امثال و حکم ج 3 ص 1394 وج 1 ص 257)، ماما که دوتا شد سر بچه کج بیرون می آید، نظیر: خانه ای را که دو کدبانوست خاک تازانوست، آشپز که دو تا شد آش یا شور است یا بی مزه، (امثال و حکم ج 3 ص 1392 و ج 1 ص 2)
بر گرفته فارسی گویان از مسمن چرباک رسمالخطی از مسمی، نوعی غذا که با گوشت (گوسفند یا مرغ) وبادنجان و غیره پزند و آن اقسامی داردمانند مسمای بادنجان مسمای بره مسمای ماهی
بر گرفته فارسی گویان از مسمن چرباک رسمالخطی از مسمی، نوعی غذا که با گوشت (گوسفند یا مرغ) وبادنجان و غیره پزند و آن اقسامی داردمانند مسمای بادنجان مسمای بره مسمای ماهی