جدول جو
جدول جو

معنی مغزا

مغزا
املای دیگر واژۀ مغزیٰ، مقصود، مراد
مربوط به مغز
باریکه ای از پارچه که در کنارۀ یخه یا سر آستین یا میان دو لبۀ دوختنی بگذارند و بدوزند
تصویری از مغزا
تصویر مغزا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مغزا

مغنا

مغنا
در گویش شوشتری و مغنا در گویش دری زرتشتیان یزد: پارسی است و بر گرفته از مکنا واژه اوستای مقنعه و مقنع در تازی از این واژه گرفته شده دستار زنان
فرهنگ لغت هوشیار

مغزی

مغزی
رزمگاه، رزم جنگ جنگ حرب، موضع غزو میدان جنگ، جمع مغازی. منسوب به مغز: مربوط به مغز} ضربه شدید مغزی)، پارچه ای که از زیر دور یقه و سر دست و آستین از رنگ دیگر دهند، (کفاشی) چرمی که در میان لبه دو پاره چرم گذاشته بدوزند، نوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند
فرهنگ لغت هوشیار

مغزی

مغزی
منسوب به مغز، پارچه ای که از زیر دور یقه و سردست و سر آستین از رنگ دیگر دهند، چرمی که در میان لبه دو پاره چرم گذاشته و بدوزند، نوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند
مغزی
فرهنگ فارسی معین