جدول جو
جدول جو

معنی مغص - جستجوی لغت در جدول جو

مغص
درد شکم، پیچش روده
تصویری از مغص
تصویر مغص
فرهنگ فارسی عمید
مغص
درد اندرونه درد شکم درد روده های باریک درد شکم و روده ها
تصویری از مغص
تصویر مغص
فرهنگ لغت هوشیار
مغص
((مَ غْ یا غَ))
درد شکم و روده ها
تصویری از مغص
تصویر مغص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغص
تصویر اغص
پرتر، مملوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منغص
تصویر منغص
مکدر، تیره، ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
جای فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغل
تصویر مغل
غله دهنده، جایی که غلۀ فراوان از آن برداشت شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغز
تصویر مغز
بخش نرم و خاکستری رنگی که درون جمجمه قرار دارد، مخ، مادۀ چرب که میان استخوان جا دارد، آنچه در هستۀ میوه یا درون برخی میوه ها وجود دارد، کنایه از اصل و حقیقت چیزی، کنایه از سر، کنایه از نخبه، با استعداد، باهوش
مغز تیره: نخاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمص
تصویر غمص
شکر نکردن نعمت را، خرد و خوار شمردن، عیب گرفتن بر کسی سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته مینک سنگ شیشه گران یکی از مواد شیمیایی که در ساختن لعاب قهوه یی بکار رود. مغن در کوههای اطراف تهران و نایین وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغل
تصویر مغل
جور تاک آور (جور تاک غله) حاصل دهنده غله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغز
تصویر مغز
ماده عصبی که در جوف کله سر واقع شده و آنرا پر کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
نازک، ستبر و دراز، دول (دلو)، به ناز پروردن، کامرانی، فربه شدن، گادن، باتنگان (بادنجان) از گیاهان، زالزالک از گیاهان، ریزه غارچ زالزالک، بادنجان، گونه ای قارچ (کماه) کوچک. توضیح در تحفه و برهان مرادف} لفاح البری {و} یبروح الصنم {آورده اند و ظاهرا صحیح نیست بلکه مرادف} تفاح البری {است که همان زعرور و علف شیران و زالزلک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغب
تصویر مغب
گوشت بویناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
در آب فرو رفتن آبفرویی، آبفروگاه، بالای ساغ جای فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغی
تصویر مغی
گودی عمق: (جای کشت و درخت و مغی جویها) (التفهیم. 333)، گودال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقص
تصویر مقص
دو کارد چینا چیدن، چیدنگاه، نشان آلت بریدن مقراض، جمع مقاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممص
تصویر ممص
زانویی گند ابرو، شتر گلو، آب افشان فشاری
فرهنگ لغت هوشیار
تیره گشته، ناخوش تیره گردانیده مکدر، نا خوش گردانیده (عیش و غیره)، تیره گرداننده، نا خوش کننده: (اگر فرقت خانه و وطن منغص این حال نبودی جمعیتی تمام دار می) (نفثه المصدور. چا. یز. 117)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقص
تصویر مقص
((مِ قَ صّ))
آلت بریدن، مقراض، جمع مقاص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغی
تصویر مغی
((مَ))
گودی، عمق، گودال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغل
تصویر مغل
((مَ))
استراحت و خواب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغز
تصویر مغز
((مَ))
ماده نرم و خاکستری رنگی که در کاسه سر یا میان استخوان است، عقل، فکر، شخص دانا و آگاه و نخبه، بخش درونی هر چیزی، وسط، میان، درون میوه هایی مانند، گردو، پسته، بادام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
((مَ))
جای فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منغص
تصویر منغص
((مُ نَ غَّ))
تیره، ناگوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منغص
تصویر منغص
((مُ نَ غِّ))
تیره گرداننده، ناخوش کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منغص
تصویر منغص
تیره کننده، کسی یا چیزی که زندگانی را بر کسی تیره و ناگوار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغصوب
تصویر مغصوب
چیزی که به زور و ستم از کسی گرفته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغصوب
تصویر مغصوب
به زور گرفته آنچه که بزور از کسی گرفته شود غصب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغصوب
تصویر مغصوب
((مَ))
غصب شده، به زور گرفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغ
تصویر مغ
گود، ژرف، عمیق، رودخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغ
تصویر مغ
پیشوای مذهبی زردشتی، مرد روحانی زردشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مص
تصویر مص
مکیدن مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغ
تصویر مغ
پیشوای مذهبی زرتشتی گود، عمیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مص
تصویر مص
((مَ صّ))
مکیدن
فرهنگ فارسی معین