جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مقص

مقص

مقص
دو کارد چینا چیدن، چیدنگاه، نشان آلت بریدن مقراض، جمع مقاص
مقص
فرهنگ لغت هوشیار

مقص

مقص
ناخن پیرای حجام. (مهذب الاسماء). ناخن بره. (زمخشری). ناخن پیرا. (السامی فی الاسامی). کازود. (منتهی الارب) (آنندراج). مقراض و کازود. ج، مقاص. (ناظم الاطباء). مقراض و هر دو تیغۀ آن را مقصان ویکی از آن دو را مقص گویند. (از اقرب الموارد). قیچی. دوکارد. موی چینه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مقص

مقص
شاه مقص، گوسپندی که پیدا گردد آبستنی آن. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اسب یا گوسفندی که آبستنی آن آشکار شده باشد. ج، مَقاص ّ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مقص

مقص
ناحیه ای به ظاهر قاهره و بدانجا در مجاعه و طاعون اول مائه هفتم تلی تخمیناً از بیست هزار جسد از مردگان کرده بوده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا