جدول جو
جدول جو

معنی مغزک - جستجوی لغت در جدول جو

مغزک
(مَ زَ)
مغز خرد. مغز لطیف و دوست داشتنی:
مغزک بادام بودی با زنخدان سپید
تا سیه کردی زنخدان را چو کنجاره شدی.
اورمزدی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به مغز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک، آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
مقصود، مراد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
گود، گودال، جای گود، برای مثال ابله و فرزانه را فرجام خاک / جایگاه هر دو اندر یک مغاک (رودکی - ۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میزک
تصویر میزک
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، پیشیار، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغزک
تصویر نغزک
انبه، درختی تناور با برگ های دراز و نوک تیز و گل های خوشه ای که بلندیش به ده متر می رسد و در هندوستان می روید، میوۀ این درخت که بزرگ و گوشتی است و هسته ای بزرگ دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغزا
تصویر مغزا
املای دیگر واژۀ مغزیٰ، مقصود، مراد
مربوط به مغز
باریکه ای از پارچه که در کنارۀ یخه یا سر آستین یا میان دو لبۀ دوختنی بگذارند و بدوزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
مربوط به مغز، باریکه ای از پارچه که در کنارۀ یخه یا سر آستین یا میان دو لبۀ دوختنی بگذارند و بدوزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
جای فرو رفته و گود گودال: (به مغاکها و مغارات متوطن شوند) (مرزبان نامه. تهران. چا.: 196)، گودال عمیق خواه در خشکی و خواه در دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میزک
تصویر میزک
شاش بول
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر نغز خوبک نیکک، انبه (معرب آن نیز نغزک) : نغزک خوش نغز کن بوستان نغزترین میوه هندوستان... (امیر خسرو. جها. فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغزل
تصویر مغزل
دوک دوک، جمع مغازل
فرهنگ لغت هوشیار
رزمگاه، رزم جنگ جنگ حرب، موضع غزو میدان جنگ، جمع مغازی. منسوب به مغز: مربوط به مغز} ضربه شدید مغزی)، پارچه ای که از زیر دور یقه و سر دست و آستین از رنگ دیگر دهند، (کفاشی) چرمی که در میان لبه دو پاره چرم گذاشته بدوزند، نوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
منسوب به مغز، پارچه ای که از زیر دور یقه و سردست و سر آستین از رنگ دیگر دهند، چرمی که در میان لبه دو پاره چرم گذاشته و بدوزند، نوعی حلوا که در آن اقسام مغز خوراکی مانند بادام و پسته گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
((مَ زا))
جنگ، حرب، موضع غزو، میدان جنگ، جمع مغازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
((مَ))
گودال، جای گود و عمیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میزک
تصویر میزک
((زَ))
شاش، بول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
حفره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
Cerebral
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
de noix
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
cérébral
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
cerebral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
zerebral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
orzechowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
mózgowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
ореховый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
мозговой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
мозковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
горіховий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
cerebraal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
nootachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
cerebral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
nuez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
de noz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغزی
تصویر مغزی
nussig
دیکشنری فارسی به آلمانی