جدول جو
جدول جو

معنی مغتم - جستجوی لغت در جدول جو

مغتم
(مُ تَم م)
اندوهگین. اندوهناک. غمگین. غمناک:
ز بهر آنچه کاید باتو گر غمگین بوی شاید
ز بهر آنچه کایدر ماند خواهد چون بوی مغتم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
مغتم
غمگین، اندوهگین
تصویری از مغتم
تصویر مغتم
فرهنگ لغت هوشیار
مغتم
((مُ تَ مّ))
غم زده
تصویری از مغتم
تصویر مغتم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکتم
تصویر مکتم
پوشیده، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
عزا، سوگ، سوگواری
ماتم گرفتن: عزا گرفتن، سوگواری کردن، کنایه از غصه و اندوه بسیار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغتنم
تصویر مغتنم
باارزش، غنیمت شمرده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَم م)
نعت مفعولی از احتمام. اندوهگین شونده به شب و به خواب نرونده از اندوه. (از منتهی الارب). متفکر و مضطرب و اندوهگین و ناتوان از بیخوابی. (ناظم الاطباء). و رجوع به محتمم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
به شب درآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغتماد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ)
آنکه سخن پیدا نتواند گفت. ج، غتم. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه سخن هویدا نگوید. ج، غتم. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه سخن ناپیدا گوید. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه هیچ چیز را بفصاحت نیارد. یقال: رجل اغتم و قوم غتم و اغتام و امراءه غتماء. (از اقرب الموارد) ، فروهشتن شب تاریکی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گستردن شب سیاهی خود را. (از اقرب الموارد) ، فروهشتن شکاری دام را بر شکار. (منتهی الارب) (آنندراج). فروهشتن صیاد دام را بر شکار. (ناظم الاطباء). رها کردن صیاد دام را بر شکار: اغدف الصیاد الشبکه علی الصید، اسبلها. (از اقرب الموارد). فروگذاشتن صیاد دام بر صید. (تاج المصادر بیهقی). و منه الحدیث: ان قلب المؤمن اشد ارتکاضاً من الذنب یصیبه من العصفور حین یغدف به’. (منتهی الارب) ، از بن بریدن حجام غلاف سر نره را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از بیخ بریدن ختنه کن غلاف سر نرۀغلام را: اغدف الخاتن، استأصل الغرله. (از اقرب الموارد) ، گاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بدام افتادن شکار: اغدف بالصید (مجهولاً) ، القیت علیه الشبکه فاحیط به. (از اقرب الموارد) ، برهم نشستن امواج دریا: اغدف البحر، اعتکرت امواجه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ)
جمع واژۀ مأتم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع ماءتم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
مرد مست و مدهوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجل مغتمر، مرد مست. (از اقرب الموارد) ، خرمابن بسیار آب خورنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، طعام مغتمر، گندم با پوست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
طعن کننده و عیب نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). طعن زننده وتهمت زننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اغتماز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
فرورونده به آب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه در آب فرو می رود و در ته آب قرار می گیرد. (ناظم الاطباء) ، آنکه دستها را بدون تصویر خضاب می کند. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
خرد و خوار شمرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ازناظم الاطباء) ، عیب گو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
غنوده. (آنندراج) (از منتهی الارب). خواب آلوده. (ناظم الاطباء) ، اغماض کننده و چشم پوشنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
پیشی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فروگیرنده به سخن و چیره گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه فرو می گیرد کسی را به سخن و بروی چیره می شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَتْ تَ)
شیر غضبناک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شیر بیشۀ غضبناک و خشمگین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتم
تصویر مکتم
سخن نیکو پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
غم خوار اندوه مند، توجه کننده بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موتم
تصویر موتم
سوک گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغتنم
تصویر مغتنم
غنیمت شمرده، هر چیز با قدر و قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغشم
تصویر مغشم
خوند سر بی باک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلم
تصویر مغلم
کیفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختم
تصویر مختم
مهر کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
اندوه، غم، مصیبت، عزا، سوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتم
تصویر اغتم
پوشیده گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغتمر
تصویر مغتمر
گندم با پوست، مست می زده
فرهنگ لغت هوشیار
تاوان، وام وامدار، دلداده تاوان غرامت، وام دین، جمع مغارم. مرد گرفتار وام مدیون، مرد اسیر محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتم
تصویر ماتم
((تَ))
غم، مصیبت، سوگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتم
تصویر مکتم
((مُ کَ تَّ))
پوشنده، پنهان، مستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغرم
تصویر مغرم
((مَ رَ))
تاوان، غرامت، وام، دین، جمع مغارم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغرم
تصویر مغرم
((مُ رَ))
مرد گرفتار وام، مدیون، مرد اسیر محبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغتنم
تصویر مغتنم
((مُ تَ نِ))
غنیمت گیرنده، غنیمت شمرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغتنم
تصویر مغتنم
((مُ تَ نَ))
غنیمت شمرده شده، غنیمت گرفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتم
تصویر مهتم
((مُ تَ مّ))
غم خوار، اندوه مند، توجه کننده به کاری
فرهنگ فارسی معین