مغایظه. نسبت به هم خشم داشتن: میان فایق و بکتوزون مشاحتی قدیم قائم بود و مغایظتی قوی مستمر. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 186). و رجوع به مغایظه و مغایظه شود
مغایظه. نسبت به هم خشم داشتن: میان فایق و بکتوزون مشاحتی قدیم قائم بود و مغایظتی قوی مستمر. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 186). و رجوع به مغایظه و مغایظه شود
بخشم آوردن کسی را، تولید غضب. یا بر مغایظه کسی. علی رغم او با وجود خشم و رنجش او: (و آن حدیث دراز کشید و خشم لو هور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دور دست کرد) (بیهقی. فض. 401)
بخشم آوردن کسی را، تولید غضب. یا بر مغایظه کسی. علی رغم او با وجود خشم و رنجش او: (و آن حدیث دراز کشید و خشم لو هور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دور دست کرد) (بیهقی. فض. 401)
تفاوت، اختلاف، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر در دو مصراع یا دو بیت چیزی را که مدح کرده ذم کند یا آنچه را که ذم کرده مدح بکند، تلطف، برای مثال می کنم شکوه ز هجران و زوالش خواهم / که مرا بعد وصال آمد و گردید وبال ی هجر را باز کنم شکر و عزیزش دارم / که پس از هجر میسر شود البته وصال
تفاوت، اختلاف، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر در دو مصراع یا دو بیت چیزی را که مدح کرده ذم کند یا آنچه را که ذم کرده مدح بکند، تلطف، برای مِثال می کنم شکوه ز هجران و زوالش خواهم / که مرا بعد وصال آمد و گردید وبال ی هجر را باز کنم شکر و عزیزش دارم / که پس از هجر میسر شود البته وصال
مغایظه. رجوع به مادۀ قبل و مغایظت شود. - بر مغایظۀ کسی، علی رغم او. با وجود خشم و ناخشنودی او: آن حدیث درازکشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او برمغایظۀ قاضی برفت با غازیان و قصد جای دوردست کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 401). رشید بر مغایظۀ یحیی علی عیسی را به خراسان فرستاد و علی دست برگشاد و مال به افراط ستدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416)
مغایظه. رجوع به مادۀ قبل و مغایظت شود. - بر مغایظۀ کسی، علی رغم او. با وجود خشم و ناخشنودی او: آن حدیث درازکشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او برمغایظۀ قاضی برفت با غازیان و قصد جای دوردست کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 401). رشید بر مغایظۀ یحیی علی عیسی را به خراسان فرستاد و علی دست برگشاد و مال به افراط ستدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416)
مخالفت. بیگانگی. جدایی. (ناظم الاطباء). مغایره. غیریت. دوگانگی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام که از مغایرت طالب و مطلوب اثری باقی باشد محبت ثابت بود. (اوصاف الاشراف ص 49). و رجوع به مغایره شود. - مغایرت داشتن، با یکدیگر اختلاف داشتن. مخالف یکدیگر بودن
مخالفت. بیگانگی. جدایی. (ناظم الاطباء). مُغایَرَه. غیریت. دوگانگی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام که از مغایرت طالب و مطلوب اثری باقی باشد محبت ثابت بود. (اوصاف الاشراف ص 49). و رجوع به مغایره شود. - مغایرت داشتن، با یکدیگر اختلاف داشتن. مخالف یکدیگر بودن
با کسی خشم گرفتن. (المصاد زوزنی). به خشم آوردن. (صراح). به خشم آوردن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغایظت و مغایظه شود
با کسی خشم گرفتن. (المصاد زوزنی). به خشم آوردن. (صراح). به خشم آوردن کسی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغایظت و مغایظه شود
تنگ گرفتن بر یکدیگر سخت گرفتن، از دادن چیزی بکسی یا کردن کاری برای کسی خودداری کردن، سختگیری، خود داری از دادن مال و چیزی بکسی یا کردن کاری برای او: بادوستان مضایقه در عمر ومال نیست صدجان فدای یار نصیحت نیوش کن خ
تنگ گرفتن بر یکدیگر سخت گرفتن، از دادن چیزی بکسی یا کردن کاری برای کسی خودداری کردن، سختگیری، خود داری از دادن مال و چیزی بکسی یا کردن کاری برای او: بادوستان مضایقه در عمر ومال نیست صدجان فدای یار نصیحت نیوش کن خ
مغایظه و مغایظت در فارسی: خشم انگیزی بخشم آوردن کسی را، تولید غضب. یا بر مغایظه کسی. علی رغم او با وجود خشم و رنجش او: (و آن حدیث دراز کشید و خشم لو هور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دور دست کرد) (بیهقی. فض. 401)
مغایظه و مغایظت در فارسی: خشم انگیزی بخشم آوردن کسی را، تولید غضب. یا بر مغایظه کسی. علی رغم او با وجود خشم و رنجش او: (و آن حدیث دراز کشید و خشم لو هور و غازیان احمد را خواستند و او بر مغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد جای دور دست کرد) (بیهقی. فض. 401)