جدول جو
جدول جو

معنی مغاک - جستجوی لغت در جدول جو

مغاک
گود، گودال، جای گود، برای مثال ابله و فرزانه را فرجام خاک / جایگاه هر دو اندر یک مغاک (رودکی - ۵۳۷)
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
فرهنگ فارسی عمید
مغاک
جای فرو رفته و گود گودال: (به مغاکها و مغارات متوطن شوند) (مرزبان نامه. تهران. چا.: 196)، گودال عمیق خواه در خشکی و خواه در دریا
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
فرهنگ لغت هوشیار
مغاک((مَ))
گودال، جای گود و عمیق
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
فرهنگ فارسی معین
مغاک
حفره
تصویری از مغاک
تصویر مغاک
فرهنگ واژه فارسی سره
مغاک
چاله، سوراخ، گود، گودال، لان، ورطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغاث
تصویر مغاث
درختی با برگ های پهن، گل های سفید و ریشۀ سرخ رنگ که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فغاک
تصویر فغاک
احمق، کودن، کم خرد، ابله، گول، غمر، سبک رای، بدخرد، تاریک مغز، کانا، کردنگ، انوک، غتفره، تپنکوز، خل، بی عقل، شیشه گردن، گردنگل، کاغه، کهسله، دنگل، چل، کم عقل، خرطبع، لاده، خام ریش، ریش کاو، دنگ، نابخرد، دبنگ برای مثال آن کت کلوخ روی لقب کرد خوب کرد / زیرا لقب گران نبود بر دل فغاک (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۵)
حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغار
تصویر مغار
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغاره، دهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
اصل و مایۀ چیزی که مبنای سنجش آن قرار می گیرد، معیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
مالک ها، ارباب ها، صاحبان زمین، جمع واژۀ مالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
شاخۀ تاک، شاخۀ رز، شاخۀ درخت انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
جای فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
شاخ درخت انگور را گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شاخ درخت مو. (ناظم الاطباء). قیاس شود: ازغ. اژغ. آزغ. آژغ. زخاره. شاخۀ درخت انگور. شاخۀ مو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گودی. عمق: پرورش افزایش جسم بود به غذا افزایشی اندر درازا، پهنا و مغاکا... (دانشنامه ص 79)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمیق ترین ناحیۀ دریا، فرهنگستان این کلمه را معادل آبیسال فرانسوی برگزیده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
در آب فرو رفتن آبفرویی، آبفروگاه، بالای ساغ جای فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
کلز انار دشتی از گیاهان گیاهی از تیره پنیر کیان که ریشه اش مورد استفاده دارویی است: رمان بری مغیث انار صحرایی. توضیح مصحف آن} معاث {است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاء
تصویر مغاء
آواز گربه میو میو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاک
تصویر معاک
پناهگاه، روش، برد باری
فرهنگ لغت هوشیار
فرشته، پیغام پیغامبری توان نیرو، سرمایه، پایه (ملاک الامر پایه کار) از ساخته های فارسی گویان ویسدار (ویس ملک اربابی)، جمع مالک، خاوندان ویسداران فرشته
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی مغ مغوک مغاک دهار دهارش پر از کان زر یکسره (اسدی) شکفت گریستک
فرهنگ لغت هوشیار
ابله، نادان این واژه در آنندراج تازی دانسته شده پارسی است نادان، زدوده، هاژ، غر زاده موله زای ابله نادان، حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغان
تصویر مغان
جمع مغ. یا باده مغان. شرابی که زردشتیان بعمل آورند: (کاین یک دو سه روز عمر باقی است از دست مده می مغان را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
شاخه درخت انگور شاخه درخت انگور شاخه مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاکا
تصویر مغاکا
گودی عمق: (و پرورش افزایش جسم بود بغذا افزایشی اندر درازا و پهنا و مغاکالله) (دانشنامه. طبیعی. 79)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغاک
تصویر زغاک
((زَ))
شاخه درخت انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فغاک
تصویر فغاک
((فَ یا فُ))
ابله، نادان، حرام زاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
((مَ))
جای فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغار
تصویر مغار
((مَ))
مغاره، غار، شکاف وسیع و عمیق در کوه، مغاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغار
تصویر مغار
((مُ))
نوعی ابزار که از آن در منبت و کنده کاری روی چوب استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
((مِ))
اصل و مایه چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاک
تصویر ملاک
((مَ لّ))
کسی که ملک و زمین بسیار داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نغاک
تصویر نغاک
((نِ))
نادان، ابله، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاکی
تصویر مغاکی
آبیسال
فرهنگ واژه فارسی سره