جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مغاکی

مغاکی

مغاکی
عمیق ترین ناحیۀ دریا، فرهنگستان این کلمه را معادل آبیسال فرانسوی برگزیده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود
لغت نامه دهخدا

مغازی

مغازی
مغزاها، مقصودها، مراد ها، مربوط به مغز ها، باریکه های از پارچه که در کناره های یخه یا سر آستین یا میان دو لبه های دوختنی بگذارند ها و بدوزند، جمعِ واژۀ مغزا
مغازی
فرهنگ فارسی عمید

مغانی

مغانی
جمع مغنی، جایباش ها چاره ها منسوب به مغان، شرابی که زردشتیان عمل آورده باشند
فرهنگ لغت هوشیار

مغاکا

مغاکا
گودی عمق: (و پرورش افزایش جسم بود بغذا افزایشی اندر درازا و پهنا و مغاکالله) (دانشنامه. طبیعی. 79)
مغاکا
فرهنگ لغت هوشیار

محاکی

محاکی
حکایت کننده. بازگوینده، نماینده. نشان دهنده: آینه ای میکند که جوهر او... محاکی لطائف هیأت بشر شود. (سندبادنامه ص 52) ، مقلد، بذله گو، مرغی که سخن میگوید مانند طوطی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا