- مغاره
- غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، دهار، مغار
معنی مغاره - جستجوی لغت در جدول جو
- مغاره
- غار، غاری که در کوه باشد
- مغاره ((مُ رِ))
- مغاره، غار، شکاف وسیع و عمیق در کوه، مغار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گلدسته
ارزن گاورس، نانی که از ارزن پزند، گلوله خمیر. سرخیی که زنان بر لب مالند غازه گلگونه
غارت کردن، تاراج کردن
سنگ آتشزنه
خردی خواری
جای نور، جای روشنایی
سازه ای بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته
سازه ای بلند و ستون مانند بر بالای مساجد و معابد که از آنجا اذان می گویند، گلدسته
زشتی، زشت بودن، بدگلی
به روش مغان، مانند مغان
نانی که از آرد ارزن تهیه می شد، برای مثال رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰ حاشیه)
بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
دکّان، جایی سرپوشیده در کنار بازار یا خیابان یا کوچه که کالاهایی در آنجا برای فروش آماده سازند
زغاره، نانی که از آرد ارزن تهیه می شد
مغرم ها، غرامت ها، جمع واژۀ مغرم
سرقت ادبی، غارت کردن، تاخت و تاراج کردن
پر آبی، گول شدن خر شدن، تنبلی سستی
بمعنی آفتاب است
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
گلکاری، مزد گلکار
مراره و مرارت در فارسی زهره گاه ویشگاه (کیسه صفرا) زهره، تلخی، تلخکامی
در فارسی: زیان رساندن گزند رساندن گزند رسانیدن
مغفرت در فارسی پوزش آمرزش
مغایرت در فارسی: در تازی: سودا پایا پای داد و ستد، در فارسی: نا سازی
منسوب به مغان مربوط به مغان. شرابی که زردشتیان بعمل آورند
دکان بزرگ
جمع مغرم
جمع مغرس، نهالستان ها جمع مغرس
جای فرو شدن آفتاب، جمع مغرب
مغادره و مغادرت در فارسی: به جا گذاشتن وا نهادن ترک کردن باقی گذاشتن بجا گذاشتن
مونث مغیر، جمع مغیرات
رنجها و سختیها و ناخوشی ها
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
نهفتن