- معوق
- پس افتاده، دیرکرده
معنی معوق - جستجوی لغت در جدول جو
- معوق
- عقب اندازنده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، مناع، رادع
- معوق
- خواب آلوده چرتی، گرسنه، دیر کننده پس اندازنده درنگیده باز ایستاده، پس انداخته پس اندازنده دیر کننده عقب انداخته، باز ایستاده. عقب اندازنده
- معوق ((مُ عَ وَّ))
- درنگ شده، به تأخیر افتاده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معوقه در فارسی مونث معوق: پس افتاده مونث معوق امور معوقه مسایل معوقه مالیاتهای معوقه
امید ده، برانگیزنده
آونگان، آویزان
دلبر، دل دار، دل ربا
باز ایست، واپسی واپسیدن
آویخته شده، آویزان
معلق زدن: از زمین به هوا جستن و چرخ خوردن به طوری که سر به طرف زمین آید و به سرعت راست شود
معلق زدن: از زمین به هوا جستن و چرخ خوردن به طوری که سر به طرف زمین آید و به سرعت راست شود
آراسته و زینت کرده شده
پناه، محل اعتماد، معتمد
کج، خمیده، ناراست، کج شده
آرزومند کننده، به شوق آورنده
چیزی که عرق بیاورد، عرق آورنده
طوق دار، دارای طوق یا گردن بند
صاف شده، صافی، بی درد، دارای رواق
عادت داده شده، تربیت شده، ورزیده شده
آنچه بلا را دفع می کند، دفع کنندۀ بلا
هنری که در آن تکه های ریز ریز چوب، کاشی، فلز، پارچه و مانند آن را به اشکال گوناگون کنار هم می چسبانند
آنچه با زبان لیسیده شود، در طب قدیم داروی لیسیدنی، کمترین مقدار غذا
مرد موردعلاقۀ یک زن، دلبر، محبوبه، در تصوف خداوند، دوست داشته شده
تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود
کم خرد لیسیدنی داروی مکیدنی لیسیدنی، دارویی که آنرا بلیسند جمع لعوقات
سخت آرزومند
چشیده چشیده شده چشیده شده
مهراز (معمار)، پرده آویز، پالاینده در شگفت آوردن، خشنود ساختن پالوده، پیشخانه دار ستاوندار بیرون رفتن از دین دینرهایی صاف کرده شده، شراب پالوده شده باده بی درد: شاه اگر جرعه رندان نه بحرمت نوشد التفاتش بمی صاف مروق نکنیم. (حافظ)، خانه رواق دار: پای در دامن صبر کشیدم و از همه این طاق و رواق مروق دنیالله بگوشه ای قانع شدم. صاف کننده، رواق سازنده معمار. خارج گردیدن از دین و آیین
نگاشته، راست کرده مزیق نقاشی: ادریس و جم مهندس موسی و خضر بنا روح و فلک مزوق و نوح و ملک دروگر. (خاقانی)، راست کرده شده
سو تنیتار خواست انگیز امید بخش به آرزو درآورنده سو تنیده (از ریشه پهلوی) خواست انگیخته امید وار بشوق آورده شده بشوق آوردنده آرزومند کننده: و نیز طالبان محقق ومریدان صادق رادلیلی باشد بماده صواب و مشوقی باشد بمرجع و ماب. . ، جمع مشوقین. یا مشوق اول. ذات حق تعالی
دارای طوق دارنده گردن بند: نی طوطی و نه کبک و نه قمری و صلصلی لیکن بطوق و غبغب هر یک مطوقی. (احمد بن محمد)
آویخته شده، آویزان
جوی دور تک جوی گود
روده ای منسوب به معا
یاری دادن، کمک، مدد
جامه ژنده، شاونی گهواره پوش پارچه ای که بر گهواره افکنند