جدول جو
جدول جو

معنی معوق

معوق
بازداشته، عقب افتاده، عقب انداخته، معطل، معوقه، به تاخیرافتاده
متضاد: معین، بلاتکلیف، پادرهوا، معلق
فرهنگ واژه مترادف متضاد