کرمی باشد که در غله ها افتد و آن را تباه سازد و آن را شپشه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). کرمی که در انبار غله افتد و همه را ضایع کند و شپشه نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج)
کرمی باشد که در غله ها افتد و آن را تباه سازد و آن را شپشه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). کرمی که در انبار غله افتد و همه را ضایع کند و شپشه نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج)
طلب روشنائی کننده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به استنجام شود، روشن. (غیاث) (آنندراج). تابیده و افروخته: دود پیوسته هم از هیزم بود کی ز آتشهای مستنجم بود. مولوی (مثنوی)
طلب روشنائی کننده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به استنجام شود، روشن. (غیاث) (آنندراج). تابیده و افروخته: دود پیوسته هم از هیزم بود کی ز آتشهای مستنجم بود. مولوی (مثنوی)