جدول جو
جدول جو

معنی معلنجم - جستجوی لغت در جدول جو

معلنجم(مُ لَ جِ)
ریگ تو برتو و برهم نشسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریگ متراکم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
آنکه طلب روشنایی کند، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
مقابل مجهول، دانسته، دریافت شده، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولنجه
تصویر مولنجه
شپشۀ گندم و آرد
فرهنگ فارسی عمید
(لَ جَ / جِ)
کرمی باشد که در غله ها افتد و آن را تباه سازد و آن را شپشه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). کرمی که در انبار غله افتد و همه را ضایع کند و شپشه نیز گویند. (از برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ جَ)
عدد بسیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
طلب روشنائی کننده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به استنجام شود، روشن. (غیاث) (آنندراج). تابیده و افروخته:
دود پیوسته هم از هیزم بود
کی ز آتشهای مستنجم بود.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(مَ جا)
جمع واژۀ علج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به علج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ کِ)
موی بسیار و فراهم آمده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعلنکاک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ کِ)
معلکس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به معلکس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ دِ)
زمینی که در آن نه آب باشد و نه چراگاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ دَ / مُ لَ دِ)
چاره و گریز و یقال مالی عنه معلندد، ای بدّ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المیحط). چاره و گریز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
دانسته شده، هویدا، واضح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنجم
تصویر متنجم
ستاره شناس گاه شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلجم
تصویر متلجم
از ریشه پارسی - لگام بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولنجه
تصویر مولنجه
شپشک شپشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
ستاره جوی، روشن خواهنده روشنایی، روشن تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنجم
تصویر مستنجم
((مُ تَ جِ))
خواهنده روشنایی، روشن، تابان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
((مَ))
آشکار شده، دانسته شده، کنایه از زر و درم و دینار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مولنجه
تصویر مولنجه
((لَ جَ یا جِ))
شپشک، شپشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
دانسته، آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
Known
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
connu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
bilinen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
dikenal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
ज्ञात
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
conosciuto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
известный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
conocido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
bekend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
відомий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
znany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
bekannt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
conhecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معلوم
تصویر معلوم
알려진
دیکشنری فارسی به کره ای