زمین مردۀ هیچکاره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زن که پیرایه بر وی نکنند. (مهذب الاسماء). بی پیرایه. (دهار). زن پیرایه از وی برکشیده. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط). و رجوع به تعطیل شود، بیکار مانده و فروگذاشته. (آنندراج) (غیاث). متروک شده. ترک کرده شده. گذاشته شده. مهمل گذاشته و اهمال شده. (ناظم الاطباء) : هیچ موجودی معطل نیست. (از رسالۀ سیر و سلوک خواجه نصیر طوسی). لامعطل فی الوجود. (امثال و حکم ص 1358) ، باطل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). هدر. مهدور: نظری مباح کردند و هزار خون معطل دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان. سعدی. ، از کار بازمانده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : دو دستم به سستی چو پوده پیاز دو پایم معطل دو دیده عرن. ابوالعباس (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، نامسکون وغیرمعمور. (ناظم الاطباء). خراب. ویران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، استعمال ناشده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، معدوم و ناپدید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ناتوان و بیچاره و بینوا و درمانده و نادار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، بی فایده و بیحاصل. (ناظم الاطباء) ، تهی و خالی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، در انتظار گذاشته. منتظر مانده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگردان. (ناظم الاطباء) ، کهنه شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، یکی از اقسام طرح است و طرح، انداختن حروف معجم یا مهمل است از شعر یا انشا. و رجوع به طرح شود
زمین مردۀ هیچکاره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زن که پیرایه بر وی نکنند. (مهذب الاسماء). بی پیرایه. (دهار). زن پیرایه از وی برکشیده. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط). و رجوع به تعطیل شود، بیکار مانده و فروگذاشته. (آنندراج) (غیاث). متروک شده. ترک کرده شده. گذاشته شده. مهمل گذاشته و اهمال شده. (ناظم الاطباء) : هیچ موجودی معطل نیست. (از رسالۀ سیر و سلوک خواجه نصیر طوسی). لامعطل فی الوجود. (امثال و حکم ص 1358) ، باطل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). هدر. مهدور: نظری مباح کردند و هزار خون معطل دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان. سعدی. ، از کار بازمانده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : دو دستم به سستی چو پوده پیاز دو پایم معطل دو دیده عرن. ابوالعباس (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، نامسکون وغیرمعمور. (ناظم الاطباء). خراب. ویران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، استعمال ناشده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، معدوم و ناپدید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ناتوان و بیچاره و بینوا و درمانده و نادار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، بی فایده و بیحاصل. (ناظم الاطباء) ، تهی و خالی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، در انتظار گذاشته. منتظر مانده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سرگردان. (ناظم الاطباء) ، کهنه شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، یکی از اقسام طرح است و طرح، انداختن حروف معجم یا مهمل است از شعر یا انشا. و رجوع به طرح شود
آنکه صانع عزوجل را انکار کند و شرایع را باطل انگارد. ج، معطلون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : ورش تو نیست نهی خود معطلی به یقین از این دو دانش توحید توبه عیب و عوار. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 179). دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت. خاقانی. و رجوع به معطله شود
آنکه صانع عزوجل را انکار کند و شرایع را باطل انگارد. ج، معطلون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : ورش تو نیست نهی خود معطلی به یقین از این دو دانش توحید توبه عیب و عوار. ناصرخسرو (دیوان چ سهیلی ص 179). دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت. خاقانی. و رجوع به معطله شود
هشته این واژه بر گرفته از هشتن پهلوی است، درنگیده درنگی بنگرید به معطله، سر گردان بیکار مانده فرو گذاشته تعطیل شده، اهمال شده، بی حاصل مانده، در انتظار گذاشته یکی از اقسام طرح است. تعطیل کننده، کسی که وجود باری تعالی را انکارکند و شرایع را باطل پندارد: دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت. (خاقانی)
هشته این واژه بر گرفته از هشتن پهلوی است، درنگیده درنگی بنگرید به معطله، سر گردان بیکار مانده فرو گذاشته تعطیل شده، اهمال شده، بی حاصل مانده، در انتظار گذاشته یکی از اقسام طرح است. تعطیل کننده، کسی که وجود باری تعالی را انکارکند و شرایع را باطل پندارد: دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت. (خاقانی)
درنگی و دیری. (ناظم الاطباء). گرفتار چیزی شدن و وقت خود را صرف آن کردن: پختن این غذا یک ساعت معطلی دارد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). منتظر ماندن. انتظار. - بدون معطلی، بی معطلی. بدون درنگ. بدون انتظار کشیدن. ، بیکاری، سرگردانی. (ناظم الاطباء) ، اهمال و غفلت. (ناظم الاطباء)
درنگی و دیری. (ناظم الاطباء). گرفتار چیزی شدن و وقت خود را صرف آن کردن: پختن این غذا یک ساعت معطلی دارد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). منتظر ماندن. انتظار. - بدون معطلی، بی معطلی. بدون درنگ. بدون انتظار کشیدن. ، بیکاری، سرگردانی. (ناظم الاطباء) ، اهمال و غفلت. (ناظم الاطباء)
لقبی است که به وسیلۀ اهل سنت مخصوصاً اشاعره به فرقی که از خداوند نفی اسماء و صفات می کرده اند داده می شد و باطنیان بیشتر به این اسم خوانده شده بودند. (خاندان نوبختی ص 264). آنان که نفی صفات کنند از باری تعالی. مقابل صفاتیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به بیان الادیان چ اقبال ص 21 و معطّل شود
لقبی است که به وسیلۀ اهل سنت مخصوصاً اشاعره به فرقی که از خداوند نفی اسماء و صفات می کرده اند داده می شد و باطنیان بیشتر به این اسم خوانده شده بودند. (خاندان نوبختی ص 264). آنان که نفی صفات کنند از باری تعالی. مقابل صفاتیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به بیان الادیان چ اقبال ص 21 و مُعَطِّل شود
ابل معطله، شتران بی شبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بئر معطله، چاهی که خالی از اهل باشد و کسی نباشد از آن آب بکشد و همگی اهل آن هلاک شده باشند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) : فکأیّن من قریه اهلکناها و هی ظالمه فهی خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید. (قرآن 44/22) تأنیث معطل. ضایع گذاشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خراب. ویران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بیکاره. بیمصرف: آلت معطله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معطل شود
ابل معطله، شتران بی شبان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بئر معطله، چاهی که خالی از اهل باشد و کسی نباشد از آن آب بکشد و همگی اهل آن هلاک شده باشند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) : فکأیِّن ْ من قریه اهلکناها و هی ظالمه فهی خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مَشید. (قرآن 44/22) تأنیث معطل. ضایع گذاشته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خراب. ویران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بیکاره. بیمصرف: آلت معطله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معطل شود
معطله در فارسی (واژه بدینگونه آمده است در لاروس و رمن معطل دانسته شده پیروان مذهب تعطیل) درنگیدن این نام بر گروه هایی نهاده شده که باور دارند خداوند دارای نام و زاب نیست یا به گفته فردوسی: ز نام و نشان و گمان برتر است. این گروه ها رو در روی مانند کنندگانند (مشهبه) برخی به نادرست اینان را نیگران خداوند نامیده اند، بیکاره مونث معطل آلت معطله. مونث معطل
معطله در فارسی (واژه بدینگونه آمده است در لاروس و رمن معطل دانسته شده پیروان مذهب تعطیل) درنگیدن این نام بر گروه هایی نهاده شده که باور دارند خداوند دارای نام و زاب نیست یا به گفته فردوسی: ز نام و نشان و گمان برتر است. این گروه ها رو در روی مانند کنندگانند (مشهبه) برخی به نادرست اینان را نیگران خداوند نامیده اند، بیکاره مونث معطل آلت معطله. مونث معطل