معنی معطلی
- معطلی (مُ عَطْ طَ)
- درنگی و دیری. (ناظم الاطباء). گرفتار چیزی شدن و وقت خود را صرف آن کردن: پختن این غذا یک ساعت معطلی دارد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). منتظر ماندن. انتظار.
- بدون معطلی، بی معطلی. بدون درنگ. بدون انتظار کشیدن.
، بیکاری، سرگردانی. (ناظم الاطباء) ، اهمال و غفلت. (ناظم الاطباء)
