- معدوم
- نیست شده، نیست و نابود، گم شده
معنی معدوم - جستجوی لغت در جدول جو
- معدوم
- نیست و نابود و چیزی که موجود نباشد
- معدوم
- نیست شده، نیست و نابود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسیب دیده، آسیب دیده، زخمی
دانسته، آشکار
بیگناه
صدمه دیده، کوفته شده، آسیب دیده
کسی که به او خدمت می کنند، سرور، آقا
مقابل مجهول، دانسته، دریافت شده، آشکار
شمرده، شمار شده، شمرده شده، کنایه از کم، اندک
بازداشته شده از گناه، کسی که در عمر خود گناه نکرده باشد
از مادوم تازی نانخورش
خدمت کرده شده، سرور، آقا
کوفته شده
دانسته شده، هویدا، واضح
کسی که در مدت عمر خود گناه نکرده باشد
پیچیده، باز گشته سر زده پیچیده شده، بازگردیده عدول کرده
شمار کرده شده، بحساب آمده و حساب شده
ویران شده و خراب شده
ویران، خراب
conhecido
bekannt
известный
відомий
bekend