جدول جو
جدول جو

معنی معدول

معدول((مَ))
پیچیده شده، بازگردیده، عدول کرده
تصویری از معدول
تصویر معدول
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با معدول

معدول

معدول
پیچیده، باز گشته سر زده پیچیده شده، بازگردیده عدول کرده
معدول
فرهنگ لغت هوشیار

معمول

معمول
عمل شده، کار شده، ساخته شده، رسم و عادت
معمول داشتن: عمل کردن، اجرا کردن
معمول شدن: عمل شدن، متداول شدن
معمول کردن: عملی کردن، اجرا کردن، متداول ساختن
معمول
فرهنگ فارسی عمید

معاول

معاول
مِعوَل ها، تیشه های دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود، جمعِ واژۀ مِعوَل
معاول
فرهنگ فارسی عمید

معلول

معلول
علیل، مقابلِ علت، در فلسفه آنچه چیز دیگر سبب آن باشد، نتیجه، بیمار
معلول
فرهنگ فارسی عمید