مرد بی زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که بی زنی وی دراز کشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زنی که بی شویی او دراز کشیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوربرنده ستور خود را از مردم و بسیار غایت باشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه مواشی خودرا جای دور از مردم چراند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه گوسفند را دور برد. (مهذب الاسماء)
مرد بی زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که بی زنی وی دراز کشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زنی که بی شویی او دراز کشیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دوربرنده ستور خود را از مردم و بسیار غایت باشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه مواشی خودرا جای دور از مردم چراند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه گوسفند را دور برد. (مهذب الاسماء)
آنکه از خواب بیدار شده باشد. (از اقرب الموارد). آگاه. بیدار. هشیار: نوم عالم از عبادت به بود آنچنان علمی که مستنبه بود. مولوی (مثنوی). و رجوع به استنباه شود
آنکه از خواب بیدار شده باشد. (از اقرب الموارد). آگاه. بیدار. هشیار: نوم عالم از عبادت به بود آنچنان علمی که مستنبه بود. مولوی (مثنوی). و رجوع به استنباه شود
استنابت. به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن. (زوزنی). نیابت داشتن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) : ارسلان شاه را در شادیاخ به استنابت مثال فرستاد. (جهانگشای جوینی).
استنابت. به نیابت خواستن کسی را. بر نیابت داشتن خواستن. (زوزنی). نیابت داشتن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) : ارسلان شاه را در شادیاخ به استنابت مثال فرستاد. (جهانگشای جوینی).
مؤنث متناسب: و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنۀ متفاوته و متناسبه و... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به مادۀ قبل شود
مؤنث متناسب: و بر سطح دیگر انواع و نغمات و اصناف و اصوات و ایقاع نقرات و ازمنۀ متفاوته و متناسبه و... نشان کرد. (سندبادنامه ص 65). و رجوع به مادۀ قبل شود
مؤنث متحاب. متحابه: سفارتخانه های دول متحابۀ دربار همایون. (مرآت البلدان از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به متحاب و متحابتین شود، (اصطلاح علم ریاضی) اعداد متحابه همچون عدد ’220’ و ’284’ و در علم طلسمات خواص بسیاری برای اعداد متحابه قائلند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متحابان و ’اعداد متحابه’ شود
مؤنث متحاب. متحابه: سفارتخانه های دول متحابۀ دربار همایون. (مرآت البلدان از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به متحاب و متحابتین شود، (اصطلاح علم ریاضی) اعداد متحابه همچون عدد ’220’ و ’284’ و در علم طلسمات خواص بسیاری برای اعداد متحابه قائلند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متحابان و ’اعداد متحابه’ شود
ماننده. (منتهی الارب). مانندشونده و مانند. (آنندراج). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - حروف متشابه، حروف متزاوجه. رجوع به حروف متشابه شود. - کلمات متشابه، کلماتی را گویند که به تقریب در تلفظ یکی و همسان و در نوشتن مختلف باشند چون خاستن - خواستن. خورد - خرد. خوار - خار. خان - خوان و جز اینها. - متشابه اجزاء، که آن اجزایش شبیه بهم باشد: چون فعل اجسام بسیط متشابه اجزا. (مصنفات بابا افضل، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ترکیب بعد شود. - متشابه الاجزاء، اعضاء متشابههالاجزاء یا اعضاء بسیطه. اندامهای یکسان هر عضو که هر پاره ای از آن که بگیری همان نام و همان صفت دارد که دیگر پاره ها چون گوشت و استخوان و پوست و جز آنها، مقابل اعضاء مرکبه... (یاد داشت مرحوم دهخدا). - متشابه الزمان، فرهنگستان ایران ’یکزمان’ را بجای این کلمه برگزیده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود. ، کار مشکل. (منتهی الارب). کار مشکل و شوریده و در هم. (ناظم الاطباء) ، آن آیت است که معنی و حقیقت آن معلوم نشود. خلاف محکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آیه ای از قرآن مجید که معنی و حقیقت آن معلوم نشود. خلاف محکم. (ناظم الاطباء). هر کلمه ای که از لفظ آن پی به معنی برده نشود. مانند مقطعاتی که در اوائل سور قرآن قرار دارد. (از تعریفات جرجانی). حدیث یا آیۀ متشابه، عبارت از آن است که مراد از متن آن دانسته نشود مگر با اقتران به قرائن واضحه و موضحه. و در حدیث تشابه گاه در متن است و گاه در سند. در متن به آن است که الفاظ آن دارای معنی راجح باشد لکن مراد از آن با قرائن دانسته شود و در سند به آن است که در اسماء روات یا آبا و اجداد آنها اشتراکات و اشتباهات اسمی باشد و تشابه در قواعد کلیه حاصل نمیشود بلکه در فروع است. و در حدیث است که ’انما هلک الناس فی المتشابه لانهم لهم یقفوا علی معناه’ و عمل به متشابهات قرآن روا نباشد مگر بعداز بیان از طرف شارع. (از فرهنگ علوم نقلی سیدجعفر سجادی ص 465 و 466). بر طبق معتقدات مذهب شیعه متشابهات قرآن را خدا و راسخان در علم (پیغمبر و ائمه معصومین علیهم السلام) میدانند. و بدین جهت در قرأت آیۀ: هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات... و الراسخون را به اﷲ عطف کنند: گفتم که محکم و متشابه چگونه بود گفتا که این تن آمد و آن جان به خلق در. ناصرخسرو. رمز عشق را تفسیر برخواند و محکم و متشابه هجران را تأویل بشناخت. (سندبادنامه ص 189)
ماننده. (منتهی الارب). مانندشونده و مانند. (آنندراج). شبیه و مانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - حروف متشابه، حروف متزاوجه. رجوع به حروف متشابه شود. - کلمات متشابه، کلماتی را گویند که به تقریب در تلفظ یکی و همسان و در نوشتن مختلف باشند چون خاستن - خواستن. خورد - خرد. خوار - خار. خان - خوان و جز اینها. - متشابه اجزاء، که آن اجزایش شبیه بهم باشد: چون فعل اجسام بسیط متشابه اجزا. (مصنفات بابا افضل، از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ترکیب بعد شود. - متشابه الاجزاء، اعضاء متشابههالاجزاء یا اعضاء بسیطه. اندامهای یکسان هر عضو که هر پاره ای از آن که بگیری همان نام و همان صفت دارد که دیگر پاره ها چون گوشت و استخوان و پوست و جز آنها، مقابل اعضاء مرکبه... (یاد داشت مرحوم دهخدا). - متشابه الزمان، فرهنگستان ایران ’یکزمان’ را بجای این کلمه برگزیده است. و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود. ، کار مشکل. (منتهی الارب). کار مشکل و شوریده و در هم. (ناظم الاطباء) ، آن آیت است که معنی و حقیقت آن معلوم نشود. خلاف محکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آیه ای از قرآن مجید که معنی و حقیقت آن معلوم نشود. خلاف محکم. (ناظم الاطباء). هر کلمه ای که از لفظ آن پی به معنی برده نشود. مانند مقطعاتی که در اوائل سور قرآن قرار دارد. (از تعریفات جرجانی). حدیث یا آیۀ متشابه، عبارت از آن است که مراد از متن آن دانسته نشود مگر با اقتران به قرائن واضحه و موضحه. و در حدیث تشابه گاه در متن است و گاه در سند. در متن به آن است که الفاظ آن دارای معنی راجح باشد لکن مراد از آن با قرائن دانسته شود و در سند به آن است که در اسماء روات یا آبا و اجداد آنها اشتراکات و اشتباهات اسمی باشد و تشابه در قواعد کلیه حاصل نمیشود بلکه در فروع است. و در حدیث است که ’انما هلک الناس فی المتشابه لانهم لهم یقفوا علی معناه’ و عمل به متشابهات قرآن روا نباشد مگر بعداز بیان از طرف شارع. (از فرهنگ علوم نقلی سیدجعفر سجادی ص 465 و 466). بر طبق معتقدات مذهب شیعه متشابهات قرآن را خدا و راسخان در علم (پیغمبر و ائمه معصومین علیهم السلام) میدانند. و بدین جهت در قرأت آیۀ: هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات... و الراسخون را به اﷲ عطف کنند: گفتم که محکم و متشابه چگونه بود گفتا که این تن آمد و آن جان به خلق در. ناصرخسرو. رمز عشق را تفسیر برخواند و محکم و متشابه هجران را تأویل بشناخت. (سندبادنامه ص 189)
فراوان هنگفت بسیار: اگر استقرا شود شاید عده معتدبهی در کتب تواریخ یدست آید. یا معتد بها. فراوان بسیار (برای مونث و جمع آید) این علامت نعمت معتدبها سیب زمینی) که اصلا امریکی است
فراوان هنگفت بسیار: اگر استقرا شود شاید عده معتدبهی در کتب تواریخ یدست آید. یا معتد بها. فراوان بسیار (برای مونث و جمع آید) این علامت نعمت معتدبها سیب زمینی) که اصلا امریکی است