جدول جو
جدول جو

معنی معتدی - جستجوی لغت در جدول جو

معتدی
از حد درگذرنده، بیداد کننده
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
فرهنگ فارسی عمید
معتدی
ستمکار، بیدادگر، متجاوز از حق
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
فرهنگ لغت هوشیار
معتدی
((مُ تَ))
از حد درگذرنده، بیداد کننده
تصویری از معتدی
تصویر معتدی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
تازه کار، نوآموز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معتدل
تصویر معتدل
میانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
تعدی کننده، متجاوز، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهتدی
تصویر مهتدی
هدایت شده، راه راست یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقتدی
تصویر مقتدی
اقتدا کننده، پیروی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتدی
تصویر مرتدی
کسی که ردا پوشیده باشد، محتجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتدل
تصویر معتدل
راست، مستقیم، برابر، میانه، میانه رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
کسی که تازه به کاری مشغول شده، تازه کار، نوآموز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتنی
تصویر معتنی
کسی که به کاری توجه و اهتمام کند، اعتنا کننده، اهتمام کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
شروع و آغاز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
ستمگر و ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی کننده دشمن دشمنی کننده، دشمن عدو: سرش رسیده بماه بر ببلندی وان معادی بزیر ماهی پنهان. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتدل
تصویر معتدل
راست و برابر، میانه حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتدر
تصویر معتدر
آب خورده سیراب: زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تیمار دارنده، به شمار آورنده، کوشنده اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده: و در استخلاص بواسطه ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتدی
تصویر مفتدی
کسی که سر خود را میخرد و خود را فدیه میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقتدی
تصویر مقتدی
پیروی کننده، اقتدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
راه راست یافته و دلالت شده براه راستی، راه یافته، راه برده، هدایت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
((مُ تَ عَ دّ))
تجاوز کننده، ستمگر، فعلی که تنها با فاعل معنای کامل نداشته باشد و نیازمند به مفعول باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتدی
تصویر مبتدی
((مُ تَ))
شروع کننده، آغازکننده، تازه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتنی
تصویر معتنی
((مُ تَ))
اعتناکننده، اهتمام کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتدل
تصویر معتدل
((مُ تَ دِ))
میانه، میانه رو، راست، برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معادی
تصویر معادی
((مُ))
دشمنی کننده، دشمن، عدو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقتدی
تصویر مقتدی
((مُ تَ))
پیروی کننده، کسی که پشت سر امام جماعت نماز خواند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهتدی
تصویر مهتدی
((مُ تَ))
راه راست یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معادی
تصویر معادی
دشمنی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتدل
تصویر معتدل
Balmy, Temperate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
мягкий , умеренный
دیکشنری فارسی به روسی
помірний , поміркований
دیکشنری فارسی به اوکراینی