جدول جو
جدول جو

معنی معاقب - جستجوی لغت در جدول جو

معاقب
عقاب شده، شکنجه شده
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
فرهنگ فارسی عمید
معاقب
عقاب کننده، عذاب دهنده، دنبال کننده
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
فرهنگ فارسی عمید
معاقب
(مُقِ)
در پی کننده. (منتهی الارب) (آنندراج). پیروی کننده و پس کسی درآینده. (ناظم الاطباء) ، عقوبت و عذاب کننده. (غیاث) (آنندراج). شکنجه کننده و عذاب کننده. (ناظم الاطباء) ، آن که با دیگری کاری را با نوبت می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
معاقب
(مُ قَ)
شکنجه شده و عقوبت کرده شده و عذاب کرده شده. (ناظم الاطباء). آن که به سزای عمل بد خویش رسیده. عقوبت شده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیروی کرده و از پس کسی در آمده. (ناظم الاطباء). کسی که دیگری از پی او در آمده یا سوار شده: معاقب آن کس باشد که برنشیند نه آن کس که فروآید. (المعجم چ دانشگاه ص 66)
لغت نامه دهخدا
معاقب
عذاب دهنده
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
فرهنگ لغت هوشیار
معاقب
((مُ قِ))
عذاب کننده، پیگیر، دنبال کننده
تصویری از معاقب
تصویر معاقب
فرهنگ فارسی معین
معاقب
عقاب کننده، عذاب دهنده، جزادهنده، دنبال کننده، درپی رونده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاقد
تصویر معاقد
جایی که گره بسته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناقب
تصویر مناقب
منقبت ها، هنرها و کارهای نیکو که موجب ستایش شود، چیزهایی که مایه فخر و مباهات باشد، شعرهایی که در ستایش کسی به ویژه بزرگان دین سروده شده است، جمع واژۀ منقبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
مراقبت کننده، نگهبان، در تصوف سالکی که در حال مراقبت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معایب
تصویر معایب
عیب ها، نقیصه ها، نقص ها، بدی ها، جمع واژۀ عیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
عقب هم رفتن، از پی هم آمدن، دنبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقل
تصویر معاقل
معقل ها، پناهگاه ها، جمع واژۀ معقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
مورد عتاب قرار گرفته، سرزنش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
عتاب کننده، سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاقبت
تصویر معاقبت
جزای کار بد را دادن، آزار و شکنجه کردن، عقاب دادن، پس از دیگری آمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قِ بَ)
ابل معاقبه، شتر که گاهی گیاه شور و گاهی گیاه شیرین چرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ بَ / قِ بِ)
عقاب. عقوبت کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاقبت و معاقبه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ / قِ بَ)
عذاب کردن یعنی زدن و بستن کسی را. (غیاث). عقاب کردن. عقوبت کردن. سزای عمل بد کسی را دادن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همگنان در استخلاص او سعی کردند و موکلان در معاقبتش ملاطفت نمودند. (گلستان). لاجرم در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی. (گلستان). و رجوع به معاقبه شود، (در اصطلاح عروض) آن است که سقوط دو حرف ازوزنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری برقرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت برنشینندو آن را در عربیت معاقبت خوانند و چون حقیقت معاقبت معلوم شد بدان که معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج تا اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد واگر نون بیفتد نشاید که یاء بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید. و چون حرفی بیفتد به معاقبت حرفی که بعد از آن باشد آن را صدر خوانند و چون حرفی بیفتد به معاقبت حرفی که پیش از آن باشد آن را عجز خوانند واگر از دو طرف فاعلاتن الف و نون بیفتد به معاقبت ماقبل و مابعد، آن را طرفان خوانند. و این تصرفات به مثالی روشن نشود... و بعضی عروضیان درباب صدر و عجزحرف ثابت را اعتبار کنند نه حرف ساقط را و معاقب مابعد را صدر خوانند و معاقب ماقبل را عجز گویند و به صواب نزدیکتر است از بهر آنکه در معاقبت راحله که این اسم از آن گرفته اند معاقب آن کس باشد که بر نشیند نه آن کس که فروآید... (المعجم ص 47). هرگاه دو حرف در حالتی قرار گرفته باشند که اگر یکی از آن دو اسقاط شود حرف دیگر برجای خود ثابت و برقرار ماند و تصور آنکه هر دو با یکدیگر بوده اند برود، اما اتفاق نیفتد که هر دو با یکدیگر اسقاط شوند و این عمل در صورتی واقع شود که هر دو حرف در دو سبب خفیفی که بین دو وتد مجموع واقع شوند قرار یافته باشند خواه از یک رکن و خواه از دو رکن باشند و اگر دو سبب و وتد آخر ازیک رکن باشند در آن صورت عمل معاقبت لغو است مگر مضمر از کامل و عروض سالم از منسرح و در جامعالصنایع گوید معاقبت اجتماع سببین است چنانکه یکی ساقط نگردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به معاقبه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
عقاب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). عقوبت کردن. (ترجمان القرآن). شکنجه کردن کسی رابه سبب گناهی که کرده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شکنجه کردن. (آنندراج) ، از پی کسی درآمدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). از پس کسی آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، همدیگر به نوبت سوار شدن بر راحله. (منتهی الارب) (آنندراج). به نوبت سوار شدن بر اسب. (از اقرب الموارد) : عاقب زید عمرواً، زید و عمرو به نوبت سوار شدند. و گویند مطلق در نوبت استعمال شود و اختصاص به سوار شدن ندارد. (از ناظم الاطباء) ، در پی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، عاقب بین شیئین، یکی از آن دو چیزرا پس دیگر آورد. (ناظم الاطباء) ، غنیمت یافتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). وقوله تعالی: فعاقبتم، ای فغنمتم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (در اصطلاح عروض) نوعی از تصرفات عروض را گویند و آن معاقبت است بین یاء و نون از مفاعیلن یعنی وقتی یکی از آن دو ساقط شود دیگری بماند و ساقط شدن آن دو با هم جایز نیست. (از منتهی الارب). نوعی از تصرفات عروض است. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به معاقبت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقبت
تصویر معاقبت
عقاب کردن، سزای عمل بد کسی را دادن، عذاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
معاقبه و معاقبت در فارسی: کیفر دادن، از پشت آمدن، پشت کسی نشستن، به پستا سوار شدن (پستا نوبت) سزای عمل بد کسی را دادن عقاب دادن، از پی کسی درآمدن پشت سرکسی سوار شدن، بنوبت سوار شدن، آنست که سقوط دوحرف از و زنی بر سبیل مناوبت باشد اگر یکی بیفتد البته دیگری بر قرار باشد و شاید که هیچ دو ساقط نشوند اما نشاید که هر دو با هم بیفتند و این اسم از مناوبت دو شریک گرفته اند که در سفری یک مرکوب دارند و بنوبت بر نشینند و آنرا در عربیت معاقبت خوانند... بدانک معاقبت است میان یاء و نون مفاعیلن در بحر هزج اگر یاء بیفتد نشاید که نون بیفتد و همچنین معاقبت است میان نون فاعلاتن و الف فاعلن و فاعلاتن دیگر که از پس آن آید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع منقبت، ستایش انگیزان ناز مایه ها جمع منقبت آنچه موجب ستودگی گردد از خصلتهای نیک و هنرها: (و فضایل ذات بزرگ و مناقب خاندان مبارک شاهانشاهی را شرحی و بسطی داده شود) (کلیله. مصحح مینوی. 10)، اصطلاحا} مناقب {برای مدایح ایمه شیعه و} فضایل {برای مداحان خلفای راشدین بکار رفته
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معقل، پناهگاه ها سنگر ها کوه های بلند جمع معقل: جاهای پناه پناهگاهها: و سایرجزایر دریا بار با حصانت معاقل و مناعت منازل آن از کنار بصره تا سواحل هند... منتظم شده، جاهای عقال کردن شتر، کوههای بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
از پی آمده، عقب، دنباله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراقب
تصویر مراقب
مواظب، ناظر، نگران، نگرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقد
تصویر معاقد
عهد و پیمان نماینده، معاهده، آنکه با دیگری عهد بسته دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاطب
تصویر معاطب
جمع معطب، نیستگاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش شده سرزنشگر عتاب شده سرزنش شده: بزرگوارا، من خود معاتبم ز خرد چه باشد ار تو نباشی بر این خطا عاتب. (عثمان مختاری) ملامت کننده سرزنش کننده: با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معائب
تصویر معائب
عیبها و بدیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معایب
تصویر معایب
عیبها و بدیها و کاری بد و ناشایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
((تَ قُ))
از پی هم آمدن، کسی را دنبال کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
((مُ تَ قِ))
از پی هم آینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
به دنبال، در پی
فرهنگ واژه فارسی سره