جمع واژۀ معطف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معطف شود، جمع واژۀ معطف. گردنها. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به معطف شود، چمهای رود و چمهای دره. (ناظم الاطباء). پیچ و خمها. پیچها: بر معاطف آن شعاب و مخارم آن هضاب اطلاع یافته بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). - معاطف جامه، لابلاهای آن. درز و شکافهای آن: کیک از جامۀ دزد به جامۀ خواب خسرو درآمد و چندان اضطراب کرد که طبع خسرو را ملال افزود بفرمود تا روشنایی آوردند و در معاطف جامۀ خواب نیک طلب کردند، کیکی بیرون جست. (مرزبان نامه ص 113)
جَمعِ واژۀ مِعطَف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معطف شود، جَمعِ واژۀ مَعطِف. گردنها. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به معطف شود، چمهای رود و چمهای دره. (ناظم الاطباء). پیچ و خمها. پیچها: بر معاطف آن شعاب و مخارم آن هضاب اطلاع یافته بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). - معاطف جامه، لابلاهای آن. درز و شکافهای آن: کیک از جامۀ دزد به جامۀ خواب خسرو درآمد و چندان اضطراب کرد که طبع خسرو را ملال افزود بفرمود تا روشنایی آوردند و در معاطف جامۀ خواب نیک طلب کردند، کیکی بیرون جست. (مرزبان نامه ص 113)
جمع واژۀ معطن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ معطن به معنی خوابگاه شتران و آغل گوسپندان نزدیک آب. (آنندراج). و رجوع به معطن شود
جَمعِ واژۀ مَعطِن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ معطن به معنی خوابگاه شتران و آغل گوسپندان نزدیک آب. (آنندراج). و رجوع به معطن شود
جمع واژۀ معرف و معرف. (اقرب الموارد). ج معرف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به معرف شود، جمع واژۀ معرفه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به معرفه شود، جمع واژۀ معرفه. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معرفتها. دانشها. (یادداشت ایضاً) : توحید اصل علوم است و سر معارف و مایۀدین. (کشف الاسرار ج 2 ص 506). ز رهروان معارف منم در این عالم بود مرا ز خصایص در این هزار خصال. سنائی. - وزارت معارف، عنوان وزارت فرهنگ سابق و وزارت آموزش و پرورش فعلی. ، شناسایی، جاهای شناختن. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) ، مردمان شناخته و معروف. (منتهی الارب). ناموران. (غیاث) (آنندراج). اشخاص معروف. (از اقرب الموارد). مردمان نامور و معروف و مشهور. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معروف ولی اغلب آن را به قیاس ’مشاهیر’ که جمع مشهور است ’معاریف’ خوانند. (از نشریۀ دانشکده ادبیات تبریز سال دوم شمارۀ ص 27) : در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدیمی هزار سوار از مشاهیر و معارف و ارباب حوایج و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی. (چهارمقاله). تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند. (چهارمقاله). هیچکس از کبار امراء خراسان و معارف دولت نماند که مغمور احسان و مشمول انعام او نشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256). معارف ملک میان او و سلطان توسط کردند. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 359). معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام به خدمت او تکلیف فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 438). و اکابرو معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور... (جهانگشای جوینی). به مهر خود و سجل قاضی عسکر و مفتی و معارف لشکر و عظماء امرا و اعیان شاه تسلیم میرزا حسین نموده او را روانه نموده خود کوچ کرد. (عالم آرا). و رجوع به معروف شود، اهل علم و فضل. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : وزیر ابوالعباس از معارف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 356). أئمه و معارف شهر بخارا به نزدیک چنگیزخان رفتند. (جهانگشای جوینی) ، آشنایان. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ مَعرَف و مَعرِف. (اقرب الموارد). ج ِمَعرَف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به معرف شود، جَمعِ واژۀ مَعرَفَه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مَعرَفَه شود، جَمعِ واژۀ مَعرِفَه. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معرفتها. دانشها. (یادداشت ایضاً) : توحید اصل علوم است و سر معارف و مایۀدین. (کشف الاسرار ج 2 ص 506). ز رهروان معارف منم در این عالم بود مرا ز خصایص در این هزار خصال. سنائی. - وزارت معارف، عنوان وزارت فرهنگ سابق و وزارت آموزش و پرورش فعلی. ، شناسایی، جاهای شناختن. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) ، مردمان شناخته و معروف. (منتهی الارب). ناموران. (غیاث) (آنندراج). اشخاص معروف. (از اقرب الموارد). مردمان نامور و معروف و مشهور. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ معروف ولی اغلب آن را به قیاس ’مشاهیر’ که جمع مشهور است ’معاریف’ خوانند. (از نشریۀ دانشکده ادبیات تبریز سال دوم شمارۀ ص 27) : در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدیمی هزار سوار از مشاهیر و معارف و ارباب حوایج و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی. (چهارمقاله). تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند. (چهارمقاله). هیچکس از کبار امراء خراسان و معارف دولت نماند که مغمور احسان و مشمول انعام او نشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256). معارف ملک میان او و سلطان توسط کردند. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 359). معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام به خدمت او تکلیف فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 438). و اکابرو معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور... (جهانگشای جوینی). به مهر خود و سجل قاضی عسکر و مفتی و معارف لشکر و عظماء امرا و اعیان شاه تسلیم میرزا حسین نموده او را روانه نموده خود کوچ کرد. (عالم آرا). و رجوع به معروف شود، اهل علم و فضل. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : وزیر ابوالعباس از معارف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 356). أئمه و معارف شهر بخارا به نزدیک چنگیزخان رفتند. (جهانگشای جوینی) ، آشنایان. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء)
آلتهای لهو و بازی مانند رود و جامه و طنبور. جمع واژۀ عزف یا معزف یا معزف یا معزفه. (منتهی الارب). آلتهای لهو مانند عود وطنبور. جمع واژۀ معزف و معزفه. (از اقرب الموارد). نواختنی ها چون عود و طنبور. آلات موسیقیۀ ذات اوتار مطلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ابوعلی مدتها بود که از معاشرت و مباشرت معازف و ملاهی اعراض کرده بود و به سبب حوادث محن و طوارق فتن از شراب تجافی نموده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 262). معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده. (المعجم چ دانشگاه ص 12). و اکابر و معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معازیف شود
آلتهای لهو و بازی مانند رود و جامه و طنبور. جَمعِ واژۀ عَزف یا مِعزَف یا مَعزِف یا مِعزَفَه. (منتهی الارب). آلتهای لهو مانند عود وطنبور. جَمعِ واژۀ مِعزَف و مِعزَفَه. (از اقرب الموارد). نواختنی ها چون عود و طنبور. آلات موسیقیۀ ذات اوتار مطلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ابوعلی مدتها بود که از معاشرت و مباشرت معازف و ملاهی اعراض کرده بود و به سبب حوادث محن و طوارق فتن از شراب تجافی نموده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 262). معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده. (المعجم چ دانشگاه ص 12). و اکابر و معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معازیف شود