جدول جو
جدول جو

معنی معارج - جستجوی لغت در جدول جو

معارج
هفتادمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۴ آیه
واقع، سال، معراج
تصویری از معارج
تصویر معارج
فرهنگ فارسی عمید
معارج
(مَ رِ)
سورۀ هفتادمین از قرآن کریم، مکیه و آن چهل و چهار آیت است، پس از الحاقه و پیش از نوح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
معارج
(مَ رِ)
جمع واژۀ معراج. (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ معرج (م ر / م ر) . (ناظم الاطباء). جمع واژۀ معرج و معراج. (اقرب الموارد). نردبانها و این جمع معراج است. (غیاث) (آنندراج). پایه ها: در مدارج موجودات و معارج معقولات بعد از نبوت که غایت مرتبۀ انسان است هیچ مرتبه ای و رای پادشاهی نیست. (چهارمقاله ص 6). در جمله همچنانکه می شنوم در معارج معارف آن جهانی دایم الصعود باد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 271). چه عالمیان در منازل و معارج و... متفاوت قدرند. (سندبادنامه ص 4). از مدارج و معارجش برگذشتند و اوج آفتاب را در حضیض سایۀ او بازگذاشتند. (مرزبان نامه). پادشاه از راه یسار عزم ذروۀ اعلی کرد و مطالعۀ مداخل و مخارج و مشاهدۀ مراقی و معارج آن واجب فرمود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معراج و معرج شود
لغت نامه دهخدا
معارج
جمع معراج
تصویری از معارج
تصویر معارج
فرهنگ لغت هوشیار
معارج
پله ها، پلکان ها، نردبان ها، مصعدها
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معراج
تصویر معراج
(پسرانه)
بالارفتن، عروج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معارف
تصویر معارف
علوم، دانش ها، اشخاص معروف، اهل علم و فضل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معارک
تصویر معارک
معرکه ها، میدان جنگ ها، جاهای نبرد و زد و خوردها، جمع واژۀ معرکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخارج
تصویر مخارج
مخرج ها، جای خارج شدن ها، محل خروج ها، جمع واژۀ مخرج
خرجها، هزینه ها، جمع واژۀ خرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
مدرج ها، درج شده ها، مندرج ها، مدرجه ها، راه ها، طریق ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معراج
تصویر معراج
مفرد واژۀ معارج و معاریج، عروج، بالا رفتن، در تصوف پیوستن روح به عالم غیب و مجردات، جمع معارج و معاریج، نردبان، پلکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معالج
تصویر معالج
علاج کننده، درمان کننده، چاره کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معارض
تصویر معارض
مخالف، مقابل، طرف مقابل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ)
درجه ها. پایه ها. رتبه ها. پله ها. زینه ها. درجات. مراتب. (ناظم الاطباء). در فارسی به معنی مراتب ودرجات و پله ها مستعمل است: همواره در مدارج علو و معارج سمو متصاعد و مترقی باد. (سندبادنامه ص 216). چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدر اند. (سندبادنامه ص 4). ولاه و امرا را مدارج است. (سندبادنامه ص 6) ، جمع واژۀ مدرج. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرج شود، جمع واژۀ مدرجه. (اقرب الموارد). رجوع به مدرجه شود.
- مدارج کمال، در فلسفه، مراحلی که در راه کمال و استکمال پیموده شود. (مصنفات باباافضل ج 1 رسالۀ 1 ص 49) (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع غیرقیاسی خرج است، مفرد ندارد و ظاهراً در طی عبارات فارسی، و الا در عربی گویا مخارج به این معنی نیامده است و در این معنی گویا اخراجات و نفقات استعمال می کنند. (از قزوینی، یادداشتها ج 2 ص 169). آنچه را که شخصی از مال خود خرج می کند و به مصرف معیشت و زندگانی می رساند. (ناظم الاطباء) : مداخل ومخارج گرجستان را ضبط کرده. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 371). در ذکر مواجب و تیول امراء سرحد... و مجمل مداخل و مخارج ایران. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 72). در ذکر خلاصۀ مداخل و مخارج ولایات ایران. (تذکره الملوک ایضاً ص 87) ، جمع واژۀ مخرج. (ناظم الاطباء).
- مخارج حروف، (اصطلاح صرفی و تجویدی) آن جزء از دهن و یا حلق که از آن جا حروف خارج شده و ادا می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخرج شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مسرجه. (اقرب الموارد). رجوع به مسرجه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ لَ)
لنگان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بتکلف لنگ نمودن خود را بی آنکه لنگ باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مهرجان: یزهی بجلال مکانه الرتب و المعارج و یزین بکرم وجهه الاعیاد و المهارج. (احمد بن ابراهیم ادیبی خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معالج
تصویر معالج
علاج کننده، درمان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معراج
تصویر معراج
نردبان و جای بالا رفتن و بلند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معارض
تصویر معارض
مخالف، مقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معارف
تصویر معارف
دانشها، علوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاریج
تصویر معاریج
جمع معراج، نردبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غیر قیاسی خرج است مفرد ندارد، آنچه را که شخصی از مال خود خرج میکند و به مصرف معیشت و زندگانی میرساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
رتبه ها، پله ها، درجات، مراتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعارج
تصویر تعارج
لنگانی لنگان رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معرکه، رزمگاهان جمع معرکه میدانهای جنگ رزمگاهها: ممالک همه مهالک گشته مسالک بیکبار معارک شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخارج
تصویر مخارج
((مَ رِ))
جمع مخرج، هزینه ها، هزینه زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارج
تصویر مدارج
((مَ رِ))
جمع مدرج، درجه ها، پایه ها، رتبه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معراج
تصویر معراج
((مِ))
نردبان، پلکان، آنچه به وسیله آن بالا روند، جمع معارج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معالج
تصویر معالج
((مُ لِ))
علاج کننده، چاره کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معارف
تصویر معارف
((مَ رِ))
علوم، دانش ها، اهل علم و فضل، اشخاص معروف و نامدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معارض
تصویر معارض
((مُ رِ))
مخالف، دشمن، جمع معارضات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معارف
تصویر معارف
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
پزشک تشخیص، پزشک، درمانگر
دیکشنری اردو به فارسی