مرد افکندۀ سخت علاج. (منتهی الارب). مرد افکنده شدۀ شدیدالعلاج در جنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک اندازندۀ در حرب. (منتهی الارب). آن که خود را در جنگ می اندازد. (ناظم الاطباء). مقاتله کننده. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ معرکه. (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ معرک و معرکه. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جاهای جنگ و میدانهای کارزار و این جمع معرکه است. (غیاث) (آنندراج) : و در عناء معارک و ملاحم عناد کیاست مردان و کفایت هنرمندان به اظهار رسید. (جهانگشای جوینی). ممالک همه مهالک گشته مسالک به یکبار معارک شده. (نفثهالمصدور). اما غلام سلطان ملک شاه سلجوقی هفت اصول از جهت اهل معارک و نقاره چیان وضع کرده. (بهجت الروح ص 39). و رجوع به معرکه شود