جدول جو
جدول جو

معنی مظان - جستجوی لغت در جدول جو

مظان
مظنه ها، جاهایی که گمان وجود چیزی در آن برود، جاهای گمان بردن، نرخ و ارزش کالاها، جمع واژۀ مظنه
تصویری از مظان
تصویر مظان
فرهنگ فارسی عمید
مظان
(مَ ظان ن)
جای گمان بردن. اگرچه این لفظ جمع است مگر گاهی به معنی واحد هم می آید چنانکه لفظ مشام. (غیاث) (آنندراج). جای گمان بردن و جای احتمال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مظان
جمع مظنه، گمان برده ها گمان رفته ها بد گمانی ها جمع مظنه: در مظان استجابت دعا مرا فراموش نکنید. یا مظان تهمت (تهم)، کسی که درباره اوگمان تهمت رود
فرهنگ لغت هوشیار
مظان
((مَ نّ))
جمع مظنه
تصویری از مظان
تصویر مظان
فرهنگ فارسی معین
مظان
مظنه ها، جای شک و گمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهان
تصویر مهان
(پسرانه)
منسوب به ماه است، بزرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهان
تصویر مهان
خوار شده، خوار وزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مران
تصویر مران
درختی با شاخه های راست، دراز، گره دار و محکم که از آن نیزه می سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان
تصویر میان
وسط، درون، داخل، در علم زیست شناسی کمر، کمربند، غلاف
میان بستن: کمربند بستن، کنایه از آماده شدن برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجان
تصویر مجان
رایگان، بی عوض، مفت، مجانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متان
تصویر متان
گازی بی رنگ، بی بو، بی طعم، سبک تر از هوا و قابل احتراق که با شعلۀ زرد در هوا می سوزد و در مرداب، فاضلاب و معادن زغال سنگ یافت می شود، گاز مرداب
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
نام یکی از اصحاب دین مجوس بوده و به اعتقاد او نور مختار است و ظلمت موجب. (برهان). آقای دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: ’ابن الندیم درعنوان رؤسای زندقه در دولت عباسیان آرد: ’مقاله خسرو الارزمقان، هذا ایضاً من جوخی، من قریه علی النهروان... و یزعم ان النور کان حیاً لم یزل و انه کان نائماً فغشیته الظلمه و اخذت منه نوراً و عادت الی موضعها فارسل الیها باله خلقه و سماه ابن الاحیاء و قال امض و ائتنی بما اخذت الظلمه منی من النور فلما صار ابن الاحیاء الی الظلمه اصابها قد تحاکت، فحدث منها بقوهالنور الذی حصل فیها کونان ذکر و انثی فمضی و عاد الی النور و الی معدن الحیاه و النفوس فاخذ منها و البسها ذلک المولودین...’. (الفهرست صص 475- 476). و ظ. رمظان مصحف ارزمقان (شاید مصحف آزرمگان ؟) است’
لغت نامه دهخدا
جایباش جایگاه جایگاه جای باش منزل: قومی همه جا معان معنی دلشان همه جا معان معنی. (مقدمه لباب الالباب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملان
تصویر ملان
پر ممتلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکان
تصویر مکان
جایگاه، موضع بودن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظال
تصویر مظال
جمع مظله، سایبان ها چترها چادر ها جمع مظله
فرهنگ لغت هوشیار
هنان (منت نهنده)، نیکی کننده بسیار نیکویی کننده، منت نهنده، یکی از صفات خدای تعالی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان
تصویر میان
وسط هر چیز مانند میان مجلس و شهر و یا میان باغ و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهان
تصویر مهان
بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغان
تصویر مغان
جمع مغ. یا باده مغان. شرابی که زردشتیان بعمل آورند: (کاین یک دو سه روز عمر باقی است از دست مده می مغان را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدان
تصویر مدان
شاهسپرم چینی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مران
تصویر مران
زغال اخته از گیاهان، درخت زبان گنجشک، نیزه استوار زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجان
تصویر مجان
بی عوض، رایگان
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبکتر از هوا که اولین ترکیب سلسله هیدروکربورهای اشباع شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظمان
تصویر ظمان
تشنه نرینه، چهره اسخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجان
تصویر مجان
((مَ نّ))
جمع مجن. سپرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجان
تصویر مجان
((مَ جّ))
رایگان، دادن چیزی بدون دریافت بها
فرهنگ فارسی معین
((مِ))
گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبک تر از هوا که اولین ترکیب سلسله هیدروکربورهای اشباع شده است. این گاز در طبیعت از تجزیه و پوسیده شدن بقایای موجودات زنده خصوصاً فساد گیاهان در مرداب ها ح اصل می شود و به همین جهت آن را به نا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معان
تصویر معان
((مَ))
جایگاه، جای باش، منزل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکان
تصویر مکان
((مَ))
جا، محل، جایگاه، جمع امکنه، محل استقرار، مرتبه، مقام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منان
تصویر منان
((مَ نّ))
بسیار نعمت دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملان
تصویر ملان
((مَ))
پر، ممتلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهان
تصویر مهان
((مُ))
خوار کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکان
تصویر مکان
جا، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میان
تصویر میان
بین، وسط
فرهنگ واژه فارسی سره