- مطل
- تاخیر کردن، درنگ کردن
معنی مطل - جستجوی لغت در جدول جو
- مطل
- افسانه داستان کوتاه، حرف مفت مزخرف، مثل سایر. دیر کرد مسامحه و تاخیر کردن در پرداخت و ام یا انجام دادن کاری، مسامحه مماطله
- مطل ((مَ))
- مسامحه، مماطله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یله، بی چون و چرا
آگاه
گفتار، نوشته
آزاد و رها، بی قید
دانا و آگاه به کاری یا امری، با اطلاع
مسئله ای از علم، موضوع، مساله، جای طلب، مقصد
جای برآمدن، جا یا جهت طلوع ستارگان
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
چیزی که آن را با چیز دیگر اندود کرده باشند، اندود شده، روغن مالی شده، زراندود شده
مقابل مقید و مشروط، آزاد و رها، بی شرط و بی قید رها شده، طلاق داده شده
جای طلوع و جای برآمدن آفتاب و جزآن دانا و آگاه بکاری
پاک شده زدوده نوشته محو کرده شده. پاک کننده نوشته
مقصد، مسئله از علم، منظور
بنگرید به مطلی: و فارسی گویان گمان کرده اند که این واژه با طلا در پیوند و همخانواده است از این روی آن را با زر اندود یا زر و مال برابر دانسته اند. طلا نادرست نویسی تلای پارسی است که همان زر است در تازی به تلا ذهب می گویند و این واژه باآرش یا مانک زر اندود یا اندوده در تازی نیامده است. اندود شده، فلزی که روی آن طلاکشیده باشند زراندود شده طلا کشیده. زرنگار، مذهب و پوشیده شده از طلا
سخت بیمار، بسیار بیمار، زندانی همیشگی: زندانی که امید رهایی اش نباشد ماله، لور کند تنگ (لور کند مسیل) روغن مالی شده، مذهب
روغن مالی شده، مذهب
((مُ لَ))
فرهنگ فارسی معین
تمام، همه، آزاد، رها، بی قید، مقابل مقید، در دستور ویژگی عنصر دستوری ای که قید و شرطی در تعریف آن نیست
Absolute
Informant
absoluto
informante
absolut
Informant
absolutny
informator
абсолютный
информатор