مردی که در وی نرمی و سستی و فروهشتگی باشد، گیاه باران زده بعد از خشکی، آب باران و جز آن که در وی شتران کمیز انداخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب ستور در رفته. (مهذب الاسماء)
مردی که در وی نرمی و سستی و فروهشتگی باشد، گیاه باران زده بعد از خشکی، آب باران و جز آن که در وی شتران کمیز انداخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب ستور در رفته. (مهذب الاسماء)
غوطه ورشده در آب. فرورفته در آب. (از ناظم الاطباء). غرق شدن. غرقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه ظاهراً برساختۀ فارسیان است و در عربی غریق باید گفت
غوطه ورشده در آب. فرورفته در آب. (از ناظم الاطباء). غرق شدن. غرقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). این کلمه ظاهراً برساختۀ فارسیان است و در عربی غریق باید گفت
ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفۀ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت: نام تو چیست ؟ او گفت: مسروق بن أجدع. عمر گفت: أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع) و ابن مسعود و جناب و زید بن ثابت و مغیره و عبدالله بن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 ه. ق. بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108)
ابن أجدع بن مالک همدانی وادعی، مکنی به ابوعائشه. از زهاد تابعین و از اهالی یمن است. و چون فرزند ذکور نداشت و او را دختری به نام عائشه بود به ابوعائشه کنیت گرفت. پدر او اجدع مسلمانی گرفت و او در ایام خلیفۀ اول وارد مدینه گشت وسپس در کوفه مسکن گزید و در جنگهای حضرت علی (ع) شرکت جست. گویند آنگاه که عمر، مسروق را بدید گفت: نام تو چیست ؟ او گفت: مسروق بن أجدع. عمر گفت: أجدع شیطان است و نام تو مسروق بن عبدالرحمان باشد. مسروق ازعمر و علی (ع) و ابن مسعود و جناب و زید بن ثابت و مغیره و عبدالله بن عمر و عائشه روایت کند. وفات او به سال 63 هَ. ق. بوده است. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 108)
محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) ، معروف به محروق که مقبره اش در بیرون شهر نیشابور (حد جنوب شرقی شهر) واقع است. بنای یادبود آرامگاه عمر خیام در مجاورت این امام زاده است
محمد بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع) ، معروف به محروق که مقبره اش در بیرون شهر نیشابور (حد جنوب شرقی شهر) واقع است. بنای یادبود آرامگاه عمر خیام در مجاورت این امام زاده است
نام کوهی در راه مکه. گویند چون شیطان در آن کوه میرسد چهل روز در حبس می ماند: کوه محروق آنکه همچون زر بشفشاهنگ در دیو را زو در شکنجه حبس خذلان دیده اند. خاقانی (دیوان ص 98)
نام کوهی در راه مکه. گویند چون شیطان در آن کوه میرسد چهل روز در حبس می ماند: کوه محروق آنکه همچون زر بشفشاهنگ در دیو را زو در شکنجه حبس خذلان دیده اند. خاقانی (دیوان ص 98)
مطرونه ’ه’ در آخر عربی آن، گیاه بج (شجرهالبج) یا مشمش بری و میوۀ آن. ’مادرونوآربول’ (درخت مادرون) ’مادرونوفروتا’ (میوۀ مادرون) : الحنا الاحمر المعروف بعجمیه الاندلس بالمطرونیه. (از دزی ج 2 ص 600). و رجوع به مادۀ بعد شود
مطرونه ’ه’ در آخر عربی آن، گیاه بج (شجرهالبج) یا مشمش بری و میوۀ آن. ’مادرونوآربول’ (درخت مادرون) ’مادرونوفروتا’ (میوۀ مادرون) : الحنا الاحمر المعروف بعجمیه الاندلس بالمطرونیه. (از دزی ج 2 ص 600). و رجوع به مادۀ بعد شود
رانده و دور کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). رانده شده. (غیاث). رانده شده. دور کرده شده. مردود شده. (ناظم الاطباء). رانده. رانده شده. دور کرده شده. طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخربین تر او مسعودتر هر که آخربین تر او مطرودتر. مولوی. بداندیش نادان که مطرود باد ندانم چه میخواهد از طرد من. سعدی
رانده و دور کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). رانده شده. (غیاث). رانده شده. دور کرده شده. مردود شده. (ناظم الاطباء). رانده. رانده شده. دور کرده شده. طرید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که آخِربین تر او مسعودتر هر که آخُربین تر او مطرودتر. مولوی. بداندیش نادان که مطرود باد ندانم چه میخواهد از طرد من. سعدی
مطراق الشی ٔ، پیرو و مانند و نظیر چیزی، یقال هذا مطراق هذا، ای تلوه و نظیره. ج، مطاریق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، پتک و چکش و مطرقه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطرقه شود
مطراق الشی ٔ، پیرو و مانند و نظیر چیزی، یقال هذا مطراق هذا، ای تلوه و نظیره. ج، مطاریق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، پتک و چکش و مطرقه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطرقه شود
جای دورافکنده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). بیفکنده. (مهذب الاسماء). رانده شده و دور کرده شده. (ناظم الاطباء). دور کرده افکنده به جای دور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح اهل حدیث، روایتی است که مخالف با ادلۀ قطعیه باشد و قابل تأویل هم نباشد. (فرهنگ علوم دکتر سجادی)
جای دورافکنده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). بیفکنده. (مهذب الاسماء). رانده شده و دور کرده شده. (ناظم الاطباء). دور کرده افکنده به جای دور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، در اصطلاح اهل حدیث، روایتی است که مخالف با ادلۀ قطعیه باشد و قابل تأویل هم نباشد. (فرهنگ علوم دکتر سجادی)
جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - لفیف مفروق. رجوع به لفیف شود. - وتد مفروق، (اصطلاح عروض) در اصطلاح عروضیان، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود. ، (اصطلاح حساب) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی، چون دو را از سه بیرون کنی، دو مفروق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران ’کاسته’ را بجای این کلمه پذیرفته است
جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - لفیف مفروق. رجوع به لفیف شود. - وتد مفروق، (اصطلاح عروض) در اصطلاح عروضیان، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود. ، (اصطلاح حساب) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی، چون دو را از سه بیرون کنی، دو مفروق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران ’کاسته’ را بجای این کلمه پذیرفته است
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق