جای انداختن چیزی. ج، مطارح. (غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح. (ناظم الاطباء). جایی که چیزی در آن اندازند. (از اقرب الموارد) ، جایگاه. قرارگاه. خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند: هر روز شدی و گوسفندی در مطرح آن سگان فکندی. نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 17). زاهد قدری گیاه سوده از مطرح آهوان دروده. نظامی. شاه در مطرح ایستاده چو شیر استرش رقص بر گرفته به زیر. نظامی. ، کمینگاه طرح شکار. (گنجینۀ گنجوی) : که چون بایدم مطرحی ساختن شکاری در آن مطرح انداختن. نظامی (از گنجینۀ گنجوی). ، دربیت زیر، اسم آلت و اینجا کمان مقصود است و تنگی مطرح اشاره به کشیدن کمان است چون هنگام کشیدن پهنای آن تنگ میشود. (حاشیۀ هفت پیکر چ وحید ص 24) : تنگی مطرحش به تیر دو شاخ کرده بر شیر شرزه گور فراخ. نظامی (هفت پیکر ایضاً). ، کیسه و ظرف صیادان که صید را گرفته در آن نگاهدارند. (غیاث) (آنندراج). کیسه و خریطه ای که صیادان صید را گرفته در آن نگاهدارند. (ناظم الاطباء) ، مفرش. ج، مطارح. (اقرب الموارد). - مطرح کردن، به میان آوردن بحثی را. پیش کشیدن موضوعی را برای بررسی و تحقیق. به شور گذاشتن: امروز وزیر دارائی لایحۀ بودجۀ کشور را در هیئت دولت یا مجلس... مطرح کرد
جای انداختن چیزی. ج، مطارح. (غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جای و مقام و محل و جای نهادن چیزی وجای طرح. (ناظم الاطباء). جایی که چیزی در آن اندازند. (از اقرب الموارد) ، جایگاه. قرارگاه. خاصه جائی که حیوانات در آن بسر برند: هر روز شدی و گوسفندی در مطرح آن سگان فکندی. نظامی (لیلی و مجنون چ وحید ص 17). زاهد قدری گیاه سوده از مطرح آهوان دروده. نظامی. شاه در مطرح ایستاده چو شیر استرش رقص بر گرفته به زیر. نظامی. ، کمینگاه طرح شکار. (گنجینۀ گنجوی) : که چون بایدم مطرحی ساختن شکاری در آن مطرح انداختن. نظامی (از گنجینۀ گنجوی). ، دربیت زیر، اسم آلت و اینجا کمان مقصود است و تنگی مطرح اشاره به کشیدن کمان است چون هنگام کشیدن پهنای آن تنگ میشود. (حاشیۀ هفت پیکر چ وحید ص 24) : تنگی مطرحش به تیر دو شاخ کرده بر شیر شرزه گور فراخ. نظامی (هفت پیکر ایضاً). ، کیسه و ظرف صیادان که صید را گرفته در آن نگاهدارند. (غیاث) (آنندراج). کیسه و خریطه ای که صیادان صید را گرفته در آن نگاهدارند. (ناظم الاطباء) ، مفرش. ج، مطارح. (اقرب الموارد). - مطرح کردن، به میان آوردن بحثی را. پیش کشیدن موضوعی را برای بررسی و تحقیق. به شور گذاشتن: امروز وزیر دارائی لایحۀ بودجۀ کشور را در هیئت دولت یا مجلس... مطرح کرد
افکنده شده و دور کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطریح شود، نااستوارخلقت. (از ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب) ، قول مطرح، قولی که بدان توجه نشود. (از اقرب الموارد) ، بنای طویل و دراز. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
افکنده شده و دور کرده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطریح شود، نااستوارخلقت. (از ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب) ، قول مطرح، قولی که بدان توجه نشود. (از اقرب الموارد) ، بنای طویل و دراز. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نگارین زیور یافته گلدوخته گلدوزی شده جامه نگار گلدوز نقش و نگار داده. یا پارچه (جامهء) مطرز. پارچه (جامهء) نقش و نگار دار، مزین زینت داده: خطبه و سکه بنام او مطرز و مزین بود. آنکه در پارچه نقش و نگار ایجاد کند آنکه جامه را بخطوط و الوان زیبا بیاراید مانند قلابدوز: ... در آن ده مطرزی اوستاد بود که درآن ده مطرزگری کردی، رفوگر
نگارین زیور یافته گلدوخته گلدوزی شده جامه نگار گلدوز نقش و نگار داده. یا پارچه (جامهء) مطرز. پارچه (جامهء) نقش و نگار دار، مزین زینت داده: خطبه و سکه بنام او مطرز و مزین بود. آنکه در پارچه نقش و نگار ایجاد کند آنکه جامه را بخطوط و الوان زیبا بیاراید مانند قلابدوز: ... در آن ده مطرزی اوستاد بود که درآن ده مطرزگری کردی، رفوگر
خز دوز، چادر خز داراک نو (مال نو)، گزافگر گزافکار دراز کار (زیاده روی کننده) چادر خز، آغاز: هر چیز لشکر کش پوشیده جامه پوشیده بدین مانک در تازی نیامده جامه و ردایی که از خز دوخته باشند، چادر خز چهارگوشه نگارین: جلال و مطرف و مهد عماری بگونه چون بنفشه جویباری. (و یس و رامین)، جمع مطارف. مال نو. آغاز هر چیز اول هر چیزی، اسبی که سر و دمش سیاه یا سفید باشد مخالف اعضای دیگر و ی. آنکه بر اطراف لشکرزند و جنگ کند
خز دوز، چادر خز داراک نو (مال نو)، گزافگر گزافکار دراز کار (زیاده روی کننده) چادر خز، آغاز: هر چیز لشکر کش پوشیده جامه پوشیده بدین مانک در تازی نیامده جامه و ردایی که از خز دوخته باشند، چادر خز چهارگوشه نگارین: جلال و مطرف و مهد عماری بگونه چون بنفشه جویباری. (و یس و رامین)، جمع مطارف. مال نو. آغاز هر چیز اول هر چیزی، اسبی که سر و دمش سیاه یا سفید باشد مخالف اعضای دیگر و ی. آنکه بر اطراف لشکرزند و جنگ کند
کوپین چکچ کوتینک کوبن چکش چکش، پتک، چوبی که بوسیله آن پنبه یا پشم را بزنند، جمع مطارق. پوشیده ملبس: ای باغ روی دوست بنسرین مغرقی و ز نوبهار باغ ارم برده رونقی... گه چون فلک بتاج مرصع متوجی گه چون چمن بقرطه رنگین مطرقی. (احمد بن محمد) توضیح باین معنی در عربی نیامده و ظاهرااین کلمه را از طریقه (نهالی دراز از پشم و جز آن بافته و گستردنی از موی و پشم بافته گرفته اند. نسخه بدل آن مقرطی آمده که با قوافی دیگر سازگار نیست
کوپین چکچ کوتینک کوبن چکش چکش، پتک، چوبی که بوسیله آن پنبه یا پشم را بزنند، جمع مطارق. پوشیده ملبس: ای باغ روی دوست بنسرین مغرقی و ز نوبهار باغ ارم برده رونقی... گه چون فلک بتاج مرصع متوجی گه چون چمن بقرطه رنگین مطرقی. (احمد بن محمد) توضیح باین معنی در عربی نیامده و ظاهرااین کلمه را از طریقه (نهالی دراز از پشم و جز آن بافته و گستردنی از موی و پشم بافته گرفته اند. نسخه بدل آن مقرطی آمده که با قوافی دیگر سازگار نیست