جدول جو
جدول جو

معنی مطارح

مطارح
مطرح ها، طرح شده ها، مورد بحث قرار گرفته ها، محل های طرح کردن، محل های انداختن، جاهای افکندن، جمع واژۀ مطرح
تصویری از مطارح
تصویر مطارح
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مطارح

مطارح

مطارح
جَمعِ واژۀ مَطرَح. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مطرح است به معنی جای انداختن چیزی. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 904).
- مطارح انوار، نزد منجمان انظاری است که ’قسی’ آن انظار از معدل النهار باشد میان افق حادث کوکب و نصف النهار حادث و دو دایرۀ میل که یکی از آن ثلثی از قوس النهار حادث جدا کند و یکی ثلث قوس اللیل. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 904).
- مطارح شعاعات، نزد منجمان انظاری است که قسی ّ آن انظار از معدل النهار باشد، واقع میان افق حادث آن کوکب و عظیمه که ثلث یا ربع یا سدس از معدل النهار فصل کند و قطب این عظیمه بر مدار یومی باشد که به قطب حادث آن کوکب گذرد و در جهت عرض افق حادث آن کوکب بود. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 904)
لغت نامه دهخدا

مطارحه

مطارحه
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
مطارحه
فرهنگ فارسی عمید

مطارف

مطارف
مُطرَف ها، جامه های دوخته شده از خز، جمعِ واژۀ مُطرَف
مطارف
فرهنگ فارسی عمید

مسارح

مسارح
جمع مسرح، راغ ها مرغزار ها غوشخانه ها (تماشاخانه ها) جمع مسرح چراگاهها: ایلکخان... پیش صمعود... . کسی فرستاد که... از تراکمه قومی به... سمرقند مقا ساخته و آن مسارح و مراعی... ساز وعدت تما ساخته اند
فرهنگ لغت هوشیار

مطارق

مطارق
جمع مطرق مطرقه، کوبن ها چکش ها پتک ها پکوک ها جمع مطرق و مطرقه
مطارق
فرهنگ لغت هوشیار

مطارحه

مطارحه
مطارحه و مطارحت در فارسی: پاسخگویی، سگالش رایزنی مناظره کردن با کسی و جواب گفتن، مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار