جدول جو
جدول جو

معنی مطرق

مطرق
چکش، پتک، چوبی که با آن پشم یا پنبه بزنند
تصویری از مطرق
تصویر مطرق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مطرق

مطرق

مطرق
کوپین چکچ کوتینک کوبن چکش چکش، پتک، چوبی که بوسیله آن پنبه یا پشم را بزنند، جمع مطارق. پوشیده ملبس: ای باغ روی دوست بنسرین مغرقی و ز نوبهار باغ ارم برده رونقی... گه چون فلک بتاج مرصع متوجی گه چون چمن بقرطه رنگین مطرقی. (احمد بن محمد) توضیح باین معنی در عربی نیامده و ظاهرااین کلمه را از طریقه (نهالی دراز از پشم و جز آن بافته و گستردنی از موی و پشم بافته گرفته اند. نسخه بدل آن مقرطی آمده که با قوافی دیگر سازگار نیست
فرهنگ لغت هوشیار

مطرق

مطرق
چوبی که بدان پشم زنند. (منتهی الارب) (آنندراج). چوبی که بدان پشم یاپنبه زنند. (ناظم الاطباء). چوب پنبه زن. (مهذب الاسماء). چوبی که بستردوز (نجاد) بدان پشم زند. مِطرَقَه. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) ، آلتی از آهن و مانند آن که بدان آهن و نظایر آن را کوبند. ج، مَطارِق. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). خایسک. (مهذب الاسماء). چکش. رجوع به مطرقه شود
لغت نامه دهخدا

مطرق

مطرق
آن زن که کودکش به دشوار بیرون آید. (مهذب الاسماء). ناقه مطرق، ماده شتری که دشوار زاید و کذا امراءه مطرق. (ناظم الاطباء). امراءه مطرق، زن که زه بر او دشوار شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناقه و زن و هر بارداری که دشوار زاید. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، قطاه مطرق، مرغ سنگخواری که هنگام خروج بیضه اش فرا رسیده باشد. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مطرق

مطرق
مرد فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن که سست چشم باشد در خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا